سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیش نمایشی بر بازی Death Stranding

پیش نمایشی بر بازیDeath Stranding

بالاخره پس از آن جدایی نفرین شده، بازیساز محبوب صنعت گیم یعنی هیدئو کوجیما توانست استودیوی خود را از نو بسازد و شروعی تازه داشته باشد. در این مدت همه بازیبازان جهان بی صبرانه منتظر انتشار اخباری از جدید ترین ساخته هیدئو کوجیما بودند. اما کسی نمی دانست که انتشار اولین اخبار و تریلر ها از بازی جدید مثل چشاندن قطره ای آب به انسان تشنه است و فقط و فقط تشنگی و عطش او را برای یافتن آب بیشتر می کند. بدون شک این شیوه و منش کوجیماست که همیشه با هایپ کردن های کمر شکن و رمز و راز های عجیب و غریب بازیبازان را برای آثار خود تشنه می کند. عده ای از این کار ها ناراضی اند و معتقد اند نباید به آن ها اهمیت زیادی داد. عده ای هم همچون من عقیده دارند دنبال کردن این معما ها سرگرمی بسیار جالبی است. در هر صورت زیاده روی در هر کاری بد است و حتی برای هایپ شدن هم باید حد و مرزی قائل شد. به همین دلیل ار شما تقاضا داریم هنگام خواندن این مقاله همه ی جوانب را در نظر بگیرید و بیخود و بیهوده تحت تاثیر آثار قوی و عجیب این بازی قرار نگیرید. یادتان باشد Death Stranding می تواند بازی بسیار عالی ای باشد اما نباید در حق آن غلو کرد. زیرا که این کار هم ساده لوحانه است و هم بر خلاف تصور احتمالی ارزش اثر پایین می آورد. در ادامه سعی داریم تحلیلی داشته باشیم بر تریلر هایی که از این عنوان منتشر شده و ببینیم چه جزئیات و چه چیز های مختلفی در آن ها وجود داشته که از چشم ما در رفته اند.

 

1

درون این ذهن چه می گذرد؟

جهان بینی از درون یک دانه ی شن؟

خب دوستان بهتر است در ابتدای کار به سراغ بررسی اولین تریلر برویم و ببینیم اولین دفعه ای که آن را دیدیم چه بخش هایی را از دست دادیم و به آن ها دقتی نداشته ایم.
درست در اواخر کنفرانس سونی در ای 3 سال 2016 بود که هیدیو کوجیما بر روی سن ظاهر شد و با انگلیسی دست و پا شکسته و لهجه عجیب و غیر قابل فهم اش (!) بازی جدید خود را معرفی کرد و حضار را به دیدن اولین تریلر از اثر جدید دعوت نمود.

اولین نکته ای که خودنمایی می کند آغاز شدن تریلر با دو بیت شعر است. این اشعار از مجموعه “Auguries of Innocence” انتخاب شده اند. این مجموعه اثر شاعر و هنرمند انگلیسی یعنی “ویلیام بلیک” است که در قرن هجدهم می زیسته.

 

2

این اشعار از مجموعه “Auguries of Innocence” انتخاب شده اند. این مجموعه اثر شاعر و هنرمند انگلیسی یعنی “ویلیام بلیک” است که در قرن هجدهم می زیسته.

برای آن که دنیایی را در دانه ای شن و بهشتی را در یک گل وحشی ببینی، جاودانگی را در دستان خود نگاه دار و ابدیت را در لحظه ای جای ده.

مفهومی که از این دو بیت برداشت می شود می تواند این گونه باشد که: گاه می توان اتفاقات بزرگ و شگفت انگیز را از چیز های بسیار کوچک و ساده انتظار داشت و می شود دنیایی بزرگ را در یک دانه ی کوچک شن نظاره گر بود. همانطور که می شود از زیبایی یک گل وحشی به وجود بهشت پی برد. دیدن عظمت یک دنیا در دانه ای شن یعنی دانایی و آگاهی یافتن از وجود دنیایی بزرگ بوسیله یک ذره کوچک که عضوی ناچیز از کائنات است.

 

by Thomas Phillips, oil on canvas, 1807

ویلیام بلیک، شاعر و هنرمند انگلیسی

حال سوال اینجاست که این شعر چه ارتباطی می تواند با این تریلر و بازی جدید کوجیما داشته باشد؟ در پاسخ باید گفت اطلاعات ما اکنون بسیار اندک است اما با توجه به اتفاقاتی که در تریلر رخ داد یکی از حدس هایی که می توان زد این است که کوجیما قصد داشته کودک را با دانه ای شن توصیف کند. در ادامه خواهیم دید که “نورمن ریداس” کودک را از دست می دهد. شاید از دست دادن کودک به معنی از دست رفتن بینش عمیقی باشد که بوسیله آن انسان قادر است به وجود جهان های بزرگتر پی ببرد. از دست دادن کودک همچنین می تواند به معنی از بین رفتن آگاهی و دانایی انسان باشد. چیزی که واضح است این است که فعلا باید به همین تعابیر و معانی قناعت کنیم تا در آینده با دیدن و شنیدن چیز های بیشتری از بازی بتوانیم به راز های نهفته در این ابیات و ارتباطشان با بازی پی ببریم.

استخوان ها و افکتی عجیب

در ادامه تریلر آغاز می شود و در ابتدای آن با شن های ساحل مواجه می شویم. اولین چیزی که خودنمایی می کند اسکلت های جانوران است که بر روی شن های ساحل دیده می شود. جانورانی که ظاهرا سال ها پیش در این مکان نابود شده اند و اکنون بقایای اسکلت آن ها بر روی شن ها دیده می شود. همینطور می توان دید که بسیاری تا نیمه درون شن ها فرو رفته اند.

 

4

اسکلت جانوران یا دست و پای یک خرچنگ؟

در همین حین عبارت Sony Interactive Entertainment Presents: بر روی صفحه ظاهر می شود. این نوشته ظاهرا نکته خاصی ندارد اما اگر دقت کنیم افکت تکستی که در نمایش آن استفاده شده در واقع همان مایع جوهر مانند سیاهرنگ است که در ادامه تریلر خواهیم دید. این که آیا استفاده از این افکت در نوشته های بازی صرفا برای زیبایی بیشتر بوده و یا این که منظور خاصی داشته را نمی توان به طور قطع گفت اما می دانیم که کوجیما و تیمش روی این افکت تاکید خاصی دارند و حتی کوجیما آن را بر روی تیشرت خود نیز به تصویر در آورده. همینطور اگر به پوستر های بازی دقت کرده باشید می بینید که این مایع از برخی از کلمات تشکیل دهنده عبارت Death Stranding سرازیر شده و از برخی نه. در صورتی که کلماتی که ازآن ها جوهر سرازیر شده را کنار هم بچینیم به عبارت EAT STANDING خواهیم رسید. همچنین با کنار هم چیدن این کلمات با شکل های گوناگون می توان به عباراتی چون: EATS TING ، EAT STING ، TANGIEST ، SAINT GET ، SAGE TINT ، AT GET SIN ، TASTE GIN و… رسید.

 

5

اگر به تیشرتی که کوجیما آن را هنگام معرفی بازی جدید به تن کرده دقت کنیم این افکت عجیب کلمات را خواهیم دید. این نشان می دهد مایعی که سرازیر شده نقش بسیار مهمی در بازی دارد.

ماجرای خرچنگ ها

در ادامه موجودات دریایی بیشتری را در تریلر می بینیم. خرچنگ های غول آسایی که بر روی ساحل افتاده اند و بر خلاف اسکلت های قبلی بنظر نمی آید که مدت زیادی از مرگشان گذشته باشد. آن ها همچنین به زیر شن ها فرو نرفته اند و پیداست که به تازگی جان داده اند. نکته مرموزی که بیش از همه درمورد این خرچنگ ها به چشم می آید سیم، نخ یا طناب های بسیار باریک و سیاه رنگی است که از میان شکم آن ها عبور کرده و بر روی شن ها امتداد دارند. این طناب های باریک درست همانند همان طنابی هستند که در ادامه تریلر نورمن ریداس را به نوزاد متصل کرده. هنوز به درستی نمی دانیم که آیا این طناب ها نیز از همان نوع و همان جنس هستند و یا این که با آن متفاوت اند. در هر صورت می دانیم که نقش مهمی دارند زیرا که صحنه مشابهی از آن ها در آغاز تریلر دوم نیز دیده می شود. مسئله دیگر اشکال و علامت های غیر طبیعی ای است که بر روی شکم خرچنگ ها دیده می شود. وجود این اشکال ممکن است طبیعی و یا حتی اتفاقی بنظر برسد اما با ادامه یافتن تریلر و مشاهده موجودات دریایی مرده ی بیشتر شاید بشود وجود آن ها را با این مسئله مرتبط دانست.

 

6

وضعیت خرچنگ ها و رشته باریک در این تصویر کاملا مشخص است. رشته باریک به درون شکم های آنان رفته.

مایع سیاه و کسی که روی دست هایش راه می رود!

پس از رد شدن دوربین از موجودات دریایی نوبت به پدیده عجیبی می رسد. در این لحظه بر روی شن ها شاهد بوجود آمدن جای دست هایی هستیم که پس از فرو رفتن در شن با همان مایع عجیب و سیاه رنگ پر می شوند. گویا شخصی نامرئی باعث بوجود آمدن این جای دست ها شده است. البته در صورتی که پای یک شخص نامرئی در کار باشد این سوال مطرح می شود آیا او روی دست های خود راه می رود؟ البته این موضوع کمی خنده دار و عجیب است. پس تصور بوجود آمدن رد دست ها توسط شخصی خاص تقریبا رد می شود. نکته ی اول درباره این جای دست ها این است که از دو دست چپ و راست بوجود می آیند و فقط با یک دست نیستند. ثانیا این که دست ها نخست درون شن ها فرو می رود و جای آن ها بر روی شن می ماند و سپس مایع سیاهرنگ شروع به ظاهر شدن می کند. ممکن است این مایع سیاه از دستان نامرئی همان شخصی که وجودش را بعید دانستیم ترشح شده باشند. این احتمال نیز وجود دارد که با فرو رفتن دست ها در شن ها، این مایع از لابه لای دانه های ساحلی که خود مملو از این مایع است بالا آمده باشد. مثلا هنگامی که در نزدیکی دریا کف دستان خود را درون ماسه ها فرو ببرید خواهید دید که آب جای دستتان را پر خواهد کرد. شاید ساحلی که در تریلر دیدیم نیز همچون ساحلی که زیر ماسه های آن مملو از آب است، مملو از این مایع سیاهرنگ باشد وبا فرو رفتن دست ها در ماسه ها مایع سیاه پدیدار شود. در هر صورت تا زمانی که نمایش های بیشتری از بازی ندیده ایم نمی توانیم در این رابطه نظری قطعی دهیم.

 

7

ردی که توسط شخصی ناشناخته بر روی شن های ساحل می ماند. نکته عجیب در رابطه با آن این است که پس از فرو رفتن شن ها مایع غلیظ و سیاه رنگی در آن ظاهر می شود. رد دست ها به سوی کارکتر نورمن ریداس در حال حرکت است.

نورمن ریداس، اینبار با شمایلی متفاوت

رد دست ها ادامه یافته و در ادامه به مردی می رسد که بر روی زمین افتاده. در این جا می شود چهره بازیگر مشهور هالیوود یعنی “نورمن ریداس” را تشخیص داد. نورمن ریداس بازیگر، مدل و هنرمند آمریکایی است که ما ایرانی ها بیشتر او را با بازی در سریال محبوب و موفق The Walking Dead می شناسیم. ریداس پیشتر در بازی لغو شده ی Silent Hills و دموی P.T. با هیدیو کوجیما همکاری داشته و اکنون نیز نقش اول بازی جدید استاد را بر عهده گرفته.

 

8

نورمن ریداس بازیگر، مدل و هنرمند آمریکایی است که ما ایرانی ها بیشتر او را با بازی در سریال محبوب و موفق The Walking Dead می شناسیم. ریداس پیشتر در بازی لغو شده ی Silent Hills و دموی P.T. با هیدیو کوجیما همکاری داشته و اکنون نیز نقش اول بازی جدید استاد را بر عهده گرفته.

در تریلر ما نورمن ریداس (البته منظورمان از به کار بردن نام نورمن ریداس و سایر نام های اشخاص واقعی در ادامه، صرفا اشاره به کارکتر ها و نقش هایی است در این عنوان ایفا می کنند و بی شک نام واقی آن ها در بازی چیز دیگری خواهد بود.) را میبینیم که بر روی شن های ساحل افتاده و کاملا عریان و برهنه است. او همچنین از ناحیه شکم با طنابی سیاه رنگ شبیه به آنچه در اوایل تریلر درون شکم خرچنگ ها دیدیم، به یک نوزاد کوچک متصل شده. نوزادی که از اندازه اش می توان فهمید به تازگی متولد شده. طناب سیاهرنگ بنظر شبیه بند ناف است اما به علت رنگ سیاهش بیشتر شبیه لوله ای است که انگار همان مایع سیاه رنگ و عجیب را از خود عبور می دهد. نورمن ریداس پس از بهوش آمدن با چهره ای اندوهناک او را در آغوش می گیرد اما ناگهان نوزاد در دستان او غیب می شود.

 

9

رد دست ها به نورمن می رسند. در این قاب کودکی را میبینیم که به نورمن ریداس متصل شده. آن هم از طریق طنابی سیاه رنگ و عجیب. می توانید دستبند عجیب و به ظاهر پیشرفته ای را در دست چپ نورمن مشاهده کنید. همینطور جای دست ها نیز بر روی پشت و بازوی او به خوبی قابل تشخیص است.

در باره نورمن ریداس و شمایلی که در بازی از او میبینیم نکات بسیاری وجود دارد. اولین مسئله مربوط می شود به اشکالی که بر روی بدن وی دیده می شوند. اگر به بدن او دقت کنید متوجه خواهید شد جای دست های بسیاری بر روی پوست او دیده می شود. مسئله عجیب اینجاست که آن جای دست ها بصورت لکه نیستند و درواقع بدن ریداس را پاک کرده اند. بنظر می رسد که بدن او با همان مایع عجیب پوشیده شده بوده و اکنون توسط این جای دست ها تقریبا پاک شده. مسئله دیگر مربوط به دست بندی است که بر روی دست چپ وی دیده می شود. این دست بند حالتی عادی نداشته و برقی آبی رنگ بر روی آن دیده می شود که به آن حالتی سای فای گونه و تخیلی داده است. نکته عجیب اینجاست که دستبند فقط به یک دست او بسته شده  دست دیگر آزاد است. از طرفی هیچ نشانی از شکستگی و یا باز شدن فقط در نیمه دوم و آزاد دستبند دیده نمی شود. از این رو می توان حدس زد که دستبند از ابتدا دو دست ریداس را نبسته بوده و احتمالا او را به کس و یا چیز دیگری متصل می کرده. از طرف دیگر کسی به جز نوزاد در آن اطراف دیده نمی شود. نمی توان گفت که او به نوزاد متصل بوده چون ابعاد دستبند با دست های کوچک او متناسب نیست مگر این که او کس دیگری بوده باشد و اکنون به یک نوزاد تغییر شکل داده باشد.

هنگامی که ریداس به سوی نوزاد می رود تا او را در آغوش بگیرد متوجه می شویم که رد دست ها به سوی او می آیند و در همان لحظه به او می رسند. پس از این که ریداس کودک را در آغوش می گیرد کودک غیب می شود و این خود نورمن را نیز به تعجب وا میدارد. او همچنین متوجه می شود که دست هایش نیز به همان مایعی آغشطه شده که درون رد دست ها مشاهده کردیم. پس از آن دوربین به نمای اول شخص در آمده و رد سیاه رنگ همان دست ها را روی پا های نرمن میبینیم که به پایین و به طرف ساحل می روند اما این بار این دست ها متعلق به یک شخص بزرگسال نیست بلکه بسیار کوچک تر است و بیشتر به دست های یک نوزاد شبیه است.

 

10

کودک ناپدید می شود و دستان نورمن به ماده سیاه آلوده می شوند.

درباره ناپدید شدن نوزاد می توان صحبت های بسیاری کرد و حدس های زیادی زد. همه می دانیم که ماده سیاه و تاریکی و چیز هایی از این قبیل همواره به صورت نمادی از گناه و جرم به تصویر کشیده شده اند. و این موضوع نیز واضح است که کودک و نوزاد همیشه سبمل پاکی و عصمت است. ناپدید شدن نوزاد شاید بدین معنی است که تاریکی درون نورمن باعث  از میان رفتن او شده و همچنین دست های آلوده و سیاهرنگ او که به ماده سیاه آغشطه است نیز می تواند اشاره ای باشد به گناهکار بودن نورمن. پس از این اتفاق شاهد رد دست های کوچک هستیم که از روی پا های نورمن به سوی ساحل در حرکت اند. ممکن است این کودک نیز اکنون به یکی از همان اشخاص نامرئی تبدیل شده باشد که بر روی دو دست راه می رود. البته جای دست ها می تواند صرفا نماد چیزی باشند و توسط شخص خاصی بوجود نیامده باشند. ضمن این که آن ها به جای دست هایی که در بازی Metal Gear Solid 4: Guns of Patriots دیده ایم نیز بی شباهت نیستند.

 

11

جای دست ها در بازی MGS 4 بی شباهت به جای دست ها در Death Stranding نیستند.

نورمن سپس بلند می شود و در این لحظه می توانیم او را واضح تر ببینیم. می بینیم که در صورت ریش و سبیل مختصری دارد و موهای بلندش تا پایین گردنش را پوشانده اند. در این صحنه دو چیز توجه ها را جلب می کند. اولی گردنبند عجیب ریداس است که با سیمی فلزی به گردن او آویخته شده. به این گردنبند شش صفحه فلزی آویخته شده که بنظر می رسد روی هر یک عبارتی هک شده باشد. البته در تریلر نمی توان چیز بیشتری فهمی اما در پوستر هایی که بعدا توسط کوجیما از بازی پخش شد می توانیم عبارت نوشته شده بر روی دو عدد از آن ها را تشخیص دهیم.

 

12

هر یک از دو المان موجود در این تصویر داستان مفصلی دارند. گردنبند عجیب نورمن دارای سه کلید است که بر روی آن ها عبارات جالبی دیده می شود. همینطور جریان خالکوبی روی دست راست او نیز به یک معما تبدیل شده.

ماجرای شگفت انگیز گردنبند

طبق چیزی که مشاهده می کنیم چیز هایی که بر روی گردنبند ریداس مشاهده می شوند دو معادله فیزیک کوانتم هستند که بر روی کلید اول و کلید سوم دیده می شوند. بدون شک معدلات دیگری نیز بر روی کلید ها دیگر به چشم می خورند اما فعلا فقط همین دو معادله را در اختیار داریم.
خب بهتر است ببینیم این دو معادله دقیقا چه هستند.

e1

اگر به عبارات موجود بر روی گردن بند نورمن ریداس دقت کنیم در خواهیم یافت که آن ها دو فرمول از فیزیک هستند. اولین رابطه شعاع شوارتز شیلد نام داشته و برای اندازه گیری شعاع بخش افق رویداد سیاهچاله به کار می رود. دومین رابطه نیز شکلی از معادله دیراک است که میزان فشار لازم بر ذرات را می توان با آن محاسبه کرد.

 

اولین معادله همانطور که در تصاویر میبینید شعاع شوارتزشیلد نام دارد. (وحشت نکنید! با من تکرار کنید: شوارتز، شیلد!)

  • حالا این به قول تو “شعاع شوارتز شیلد” دقیقا چیست؟
  • این نام عجیب و غریب متعلق به یک شعاع در فیزیک است که برای سیاهچاله ها تعریف شده. بر طبق دانسته هایمان هرجسمی با هر جرمی که در این شعاع قرار بگیرد در یک نقطه جمع می شود.
    شوارتز شیلد شعاع این ناحیه است و هرگاه دانشمندان بخواهند در یک سیاهچاله این ناحیه را بررسی کنند از این فرمول استفاده می کنند.
    در این رابطه r با اندیس s همان شعاع شوارتز شیلد بوده و G همان ثابت گرامش خودمان است. m جرم جسم مورد نظر بوده و c که در فرمول توان 2 نیز دارد همان سرعت نور است که همیشه مقدارش سیصد هزار کیلومتر بر ثانیه فرض می شود.

دومین معادله اما معادله دیراک نام دارد. این معادله که برای محاسبه تابع موجی ذرات به کار می رود برای اولین بار توسط پل دیراک پیشنهاد شد. در واقع تفاوت این معادله با بقیه ی معادلات در زمینه در آن بود که نظریه نسبیت خاص را نیز در نظر می گرفت و آن را نیز لحاظ می کرد.

خب حالا ارتباط آن ها با یکدیگر و مهمتر از آن با این بازی چیست؟

می دانیم که جهان از ذرات تشکیل شده است. و این را نیز می دانیم که این ذرات به دو نوع فرمیون ها و بوسون ها (یا همان ذره هیگز) تقسیم بندی می شوند. در اینجا ما فقط فرمیون ها را در نظر میگیریم و با بقیه کاری نداریم.

e2

ذرات هستی به دو دسته کلی تقسیم بندی می شوند. فرمیون ها و بوزون ها. هر یک از این دسته ها نیز به بخش های کوچک تری تقسیم می شوند. جالب است بدانید ذره هیگز که در نمودار بالا مشاهده اش می کنید همین دو سه سال پیش کشف شده و توانست جایزه نوبل را برای کاشف خود یعنی پیتر هیگز به ارمغان بیاورد.

بر طبق اصل طرد پائولی ذرات فرمیون نمی توانند در یک زمان در یک مکان باشند. هر چقدر هم که در جهات مخالف به آن ها نیرو وارد شود نمی توان آن ها را در یک زمان در یک مکان جای داد. اما به هر حال می توان فشار وارد شده به این ذرات را تا بیشترین حد ممکن افزایش داد. حال اگر این فشار را به بیشترین حد ممکن برسانیم یک سیاهچاله متولد می شود.

 

e3

اصل طرد پائولی می گوید هیچ یک از ذرات فرمیون نمی توانند در یک زمان، در یک مکان خاص جای بگیرند.

 

e4

اما ما می توانی فشار وارد بر ذرات را تا بالاترین حد ممکن افزایش دهیم.

e5

با رسیدن فشار وارده به بالاترین سطح ممکن می توان یک سیاهچاله ایجاد کرد. می توان گفت که این دو رابطه برای ساختن یک سیاهچاله کافی هستند! سیاهچاله ها منجر به ایجاد کرم چاله ها می شوند و با کرم چاله ها می شود در زمان و مکان سفر کرد.

  • حالا اصلا سیاهچاله چی هست؟
  • سیاهچاله ناحیه ای است که جاذبه ی بسیار بسیار زیادی پیدا کرده و آنقدر قدرتمند است که حتی ذرات الکترومغناطیسی مثل فوتون های نور نیز نمی توانند از چنگال آن بگریزند. هر سیاهچاله یک ناحیه بسیار تاریک و دایره وار دارد که نام آن را “افق رویداد” یا “Event Horizon” گذاشته اند. افق رویداد در واقع ناحیه ای است که اگر چیزی در آن قرار بگیرد دیگر غیر ممکن است که بتواند از آن خارج شود. درست به همین دلیل است که این ناحیه بصورت کاملا تاریک نمایش داده می شود زیرا که حتی هیچ نوری نیز نمی توان از آن خارج شود و لذا بازتابشی هم در کار نخواهد بود.

حال باید بدانیم که به شعاع این ناحیه می گویند: شعاع شوارتز شیلد. و با اندازه آن با همان فرمولی محاسبه می شود که پیشتر ذکر کردیم. در واقع این شعاع نیمی از اندازه قطر این ناحیه را به ما می فهماند.
دومین معادله ای که مطرح کردیم نیز یعنی مادله دیراک برای محاسبه ی میزان فشار لازم بر ماده استفاده می شود.

  • حالا همه ی اینا دقیقا چه ربطی به بازی داشت؟
  • خب باید گفت که اگر با دید گیمری به این اطلاعات نگاه کنیم خواهیم فهمید که این معدلات برای سختن یک سیاهچاله کاربرد دارند.
  • حالا سیاهچاله را کجایمان بگذاریم؟ سیاهچاله به چه درد مان می خورد؟
  • خب باید گفت که سیاهچاله ها می توانند تحت شرایطی به کرم چاله ها تبدیل شوند و سپس…
  • وایسا بابا. پیاده شو با هم بریم!! کرم چاله دیگه چه صیغه ایه؟!!
  • سیاهچاله محلی است که جاذبه بی نهایت زیادی دارد و می تواند هر چیزی را به درون خود کشیده و زندانی کند. اما کرم چاله ها در واقع تونل هایی هستند که می توان از طریق آن ها با سرعت بسیار زیادی فواصل بسیار بسیار زیاد را طی کرد. و در صورتی که سیاهچاله به کرم چاله تبدیل بشود می توان با آن جابجایی های بسیار بسیار سریع انجام داد. خیال کرده اید این همه Fast Travel ی که در بازی ها انجام می دهید چگونه انجام می شود؟!! البته باید به بزرگترین تفاوت میان کرم چاله ها و سیاهچاله ها نیز اشاره کنم و آن هم این است که وجود سیاهچاله ها کاملا اثبات شده اما وجود کرم چاله ها هنوز در حد تئوری و فرضیه است.
  • پس یعنی در Death Stranding قرار است…
  • به احتمال زیاد آری. قرار است با ساختن سیاهچاله ها و سفر های بسیار سریع در زمان و مکان سر و کار داشته باشیم.

حال اگر نظریه جابجا شدن کودک در دو تریلر را درست فرض کنیم (در این باره در ادامه مفصل بحث کرده ایم) می توان گفت که شاید این جابجایی نمونه ای از همین ویژگی بازی باشد. و حتی تفاوت های زمانی ای که میان بخش های مختلف تریلر به چشم می خورد نیز می تواند ماحصل همین کرم چاله ها باشد.

پس می توان به این نتیجه رسید که Death Stranding ارتباط زیادی با این قضیه دارد و شش کلیدی که بر روی گردن نورمن ریداس دیده می شوند در واقع ابزاری برای ساختن سیاهچاله هستند. به علاوه این که هنوز نمی دانیم بر روی چهار کلید دیگر چه چیزی هک شده و احتمال دارد با مشخص شدن عبارت روی آن ها به ابعاد جدید تری نیز پی ببریم.

شیطانی که بر روی بازوی نورمن آرام گرفته

جدای از بحث گردنبند نکته دیگری که در صحنه برخاستن ریداس خود نمایی می کند خالکوبی عجیب او است که بر روی بازوی دست راست وی دیده می شود. در تمام مدت تریلر فقط همین صحنه را از این خالکوبی میبینیم و نمی شود آن را به صورت کلی مشاهده کرد. این خالکوبی بیشتر به موجودی بالدار شبیه است که بال هایی از جنس اسکلت دارد.
از طرفی باید این نکته را دانست که خود نورمن ریداس نیز در واقعیت در همین ناحیه از بدنش یک خالکوبی مشابه دارد که به شکل یک شیطان بالدار دیده می شود. آیا این دو خالکوبی می توانند یکی باشند؟ یا این که متفاوت اند و بر حسب تصادف تا این حد شبیه هم در آمده اند؟ به فرض که این دو خالکوبی یکی باشند. یعنی سازندگان مدل های بازی تا این حد در اسکن کردن بدن ریداس به منبع اصلی وفا دار بوده اند که خالکوبی او را نیز حذف ننموده اند؟ به علاوه اگر این گونه باشد باید گفت ریداس دو خالکوبی شیطان بزرگتر نیز بر روی پشت خود دارد و آن ها را نمی توان در تریلر روی بدن او مشاهده کرد. پس چرا کوجیما تصمیم گرفته این خالکوبی بر روی بدن او باقی بماند؟ این مسئله بی شک اتفاقی نیست و به احتمال فراوان شاهد ارتباط این خالکوبی با دیگر پدیده های بازی هستیم.
طبق چیزی که در تریلر مشخص است اگر بخواهیم شکلی کلی از خالکوبی داخل بازی درنظر بگیریم به تصویر زیر می رسیم:

 

13

اگر خالکوبی ای که در تریلر دیده می شود را بررسی کنیم و آن را به شکا آیینه قرینه کنیم به شکلی این چنین خواهیم رسید. موجودی بال دار شبیه خفاش.

 

جراحی صلیب وار

از قصه ی خالکوبی ها هم که بگذریم نوبت به صحنه بعدی می رسد. نورمن از جای بلند می شود و این بار شاهد نمایی از شکم او هستیم. چیزی که میبینیم نوعی اثر جراحی است که گویا سال ها پیش بر روی او انجام شده. ضمن این که بر روی شکم او جای ناف دیده نمی شود. اثر جراحی موجود بیش از هر چیز شبیه به یک بعلاوه است. گویا در گذشته عملی بر روی شکم او انجام شده. شاید چیزی درون آن کار گذاشته شده باشد و شاید هم چیزی را در درون آن بیرون کشده باشند. شاید همین نوزاد نیز از درون شکم او بیرون امده باشد! (کوجیما در این لحظه مرز های پدر و مادری را نیز زیر سوال برده!) چیزی که می دانیم این است که شکل بعلاوه – ضربدر یا همان Cross در زبان انگلیسی معانی متفاوتی دارد. اولین و معروف ترین معنی آن صلیب و معانی مذهبی آن هستند که به ایین مسیحیت مربوط می شوند. جدای از معانی دینی یک بعلاوه به عنوان نماد قدرت و هویت نیز شناخته می شود. نمی توان به درستی فهمید آن جراحی دقیقا چیست و چه ماهیتی دارد اما می توان به شباهت آن با جراحی شکم پاز در بازی Metal Gear Solid V نیز اشاره کرد. ضمنا این نکته نیز سوال است که اگر فرد مذکور ناف ندارد و جای جراحی او هم واضحا به سال ها پیش مربوط می شود پس دقیقا چگونه و از چه ناحیه ای به نوزاد متصل بوده؟ این ها سوالاتی است که بی شک در شرایط فعلی جوابی برای ان ها نداریم و ناچاریم تا انتشار اطلاعات بعدی صبور باشیم.

 

نمای شدن برای این بازی را شرواع کنید! به امید آن که یک اثر فوق العاده دیگر را از هیدئو کوجیما شاهد باشیم.


نقد و بررسی ب ام و سری هفت 2017 در تهران

نقد و بررسی ب ام و سری هفت 2017 در تهران

وضع قانون ممنوعیت واردات خودروهای لوکس همچون آب سردی بود که بر پیکره فعالان وارد کننده خودرو ریخته شد. در شرایطی که انواع و اقسام پورشه، لکسوس، مرسدس بنز و ب ام و با موتورهای قدرتمند شش و هشت سیلندر به کشور وارد می شدند، ابلاغ این قانون با محوریت عدم واردات خودروهایی با پیشرانه حجیم (بیش از 2.5 لیتر) عملا به معنای محدودیت واردات به عرضه خودروهای ضعیف چهار سیلندر بود.

series7-1

اولین نسل از ب ام و سری هفت به شکل رسمی در اواسط دهه 70 میلادی معرفی شد اما پیشینه ساخت سدان های بزرگ و لوکس توسط ب ام و به سال ها قبل از آن باز می گردد.

در عمل همین اتفاق نیز افتاد، عرضه مرسدس های S و CLS، لکسوس های LX و LS، تویوتا لندکروزر، اف جی کروزر و حتی هیوندای آزرا و جنسیس کوپه به کلی متوقف شد و مدل های ب ام و نیز محدود به انواع مدل های 4 سیلندر شدند.

bm-71

علیرغم رایزنی های فراوان و برگزاری جلساتی با محوریت غیر منطقی بودن ارتباط بین حجم موتور و لوکس بودن خودروهای وارداتی، هنوز تغییری در این قانون حاصل نشده است اما به مدد تکنولوژی بار دیگر پای خودروهای لوکس و بزرگ نظیر ب ام و سری هفت به کشورمان باز شده است.

series7-3

ب ام و در آخرین نسل از بزرگترین محصول خود (سری هفت) موفق شده تا یک پیشرانه کوچک و 2.0 لیتری چهارسیلندر را آنچنان توسعه دهد که حتی یارای حرکت بخشیدن به بزرگترین خودرو این کمپانی را نیز داشته باشد.

bm-100

از این رو سری هفت جدید با کُد فنی G11 اولین سری هفت تاریخ محسوب می شود که با پیشرانه 4 سیلندر نیز قابل سفارش است. استخراج قدرت 258 اسب بخار و گشتاور 400 نیوتن متر از این پیشرانه باعث شده تا شتاب گیری این کشتی 1.8 تُنی از صفر تا صد کیلومتر بر ساعت ظرف 6.2 ثانیه ممکن شود و حداکثر سرعت نیز مانند سایر مدل های سری هفت به 250 کیلومتر بر ساعت برسد.

bm-75

البته تمام راز عملکرد خوب این مدل به موتور توربو 2.0 لیتری از خانواده B48 و گیربکس هشت سرعته استپترونیک آن محدود نمی شود، بلکه مهندسان ب ام و با همکاری کارخانه تولید فیبرکربن کمپانی، موفق شده اند تا وزن کلی خودرو را نیز در حدود یکصد کیلوگرم نسبت به مدل قبلی کاهش دهند، این درحالیست که تجهیزات رفاهی و آپشن های سری هفت جدید نسبت به مدل قبلی افزایش چشمگیری داشته است.

bm-98

قطعات از شاسی و بدنه از فیبرکربن ساخته شده اند و به همین منظور نیز نمادی در روی ستون B (حد فاصل درب های عقب و جلو) نصب شده است.

از مهمترین و جالب ترین این تجهیزات می توان به سیستم تعلیق تطبیق پذیر مبتنی بر عملکرد مخازن نیتروژنی و تکنولوژی تشخیص حرکات دست سرنشینان برای کنترل غیر لمسی عملگرهای کنترلی اشاره کرد.

bm-73

سیستم فنربندی متغییر ب ام و در نسخه فول آپشن می تواند به شکل هوشمند بسته به شرایط ارتفاع خودرو از سطح زمین را تغییر دهد.

7-4

7-1

7-2

fu5a2425

bm-74

در واقع ب ام و اولین خودروسازی است که این تکنولوژی را مورد استفاده قرار می دهد و کنترل سیستم صوتی و سایر عملکرد های صفحه نمایش به وسیله حرکت دست واقعا جالب به نظر می رسد.

bm-76

fu5a2348

fu5a2347

با این حال ریموت کنترل مخصوص پارک کردن خودرو از راه دور نیز توسط ب ام و برای نسل تازه سری هفت توسعه داده شده است که در نوع خود عملکرد جالبی دارد.

 

 

bm-77

7-3

این کنترل علاوه بر جا به جایی خودرو در فضای پارکینگ اطلاعاتی نظیر میزان سوخت موجود در باک، میانگین مصرف سوخت و .. را نیز نمایش می دهد.

fu5a2431

طبیعتا سایر تجهیزات و امکانات سری هفت جدید شامل انواع و اقسام دوربین ها و رادار ها، سیستم های کمکی رانندگی (پارک خودکار، کنترل خطوط حرکت، کروز کنترل تطبیق پذیر)، نورپردازی متغییر فضای داخلی توسط LED های متعدد و حتی امکان انتخاب رایحه فضای کابین از جمله ویژگی های مهم سری هفت جدید هستند.

bm-99

از دیگر مشخصات جالب سری هفت جدید می توان به آیرودینامیک فوق العاده این محصول اشاره کرد، تلاش مهندسان بی ام و برای کاستن از ضریب آیرودینامیک این مدل تا آنجا بوده است که حتی جلوپنجره بزرگ خودرو نیز به شکل فعال و با دریچه های متغییر طراحی شده است.

fu5a2378

همانطور که در تصویر فوق مشخص است در هوای سرد، این دریچه ها بسته هستند و ضمن بهبود ضریب آیرودینامیکی خودرو، امکان گرم شدن سریعتر پیشرانه نیز در جهت کاهش هرچه بیشتر مصرف سوخت و آلایندگی فراهم می شود.

fu5a2379

اما با گرم شدن پیشرانه یا افزایش دمای محیط و در شرایطی که نیاز به خنک کاری هرچه بیشتر موتور وجود دارد، دریچه های تعبیه شده بر روی جلوپنجره و سپر باز می شوند تا دمای پیشرانه بیش از حد افزایش نیابد.

7-5

7-6

در نسل تازه خودروهای ب ام و ، کیفیت، عملکرد و اندازه مجموعه هد آپ دیسپلی (نمایشگر اطلاعات روی شیشه) نسبت به نسل قبل متحول شده و بسیار کامل تر به نظر می رسد.

از نظر قیمت گذاری و شرایط فروش می توان گفت که در وضعیت فعلی بازار هیچ یک از رقبای مستقیم ب ام و سری هفت در کشورمان عرضه نمی شوند، چرا که مرسدس بنز S CLASS جدید و لکسوس LS مشمول قانون منع واردات خودروهای لوکس شده اند و آئودی A8 نیز هنوز از نظر شرایط فروش و نمایندگی فعالیت مشخصی در ایران ندارد.

bm-96

اما علیرغم این شرایط غیر رقابتی که زمینه را برای یکه تازی سری هفت در بازار فراهم می کند، مسئولین پرشیا خودرو قیمت گذاری منطقی ای را برای سری هفت جدید اعلام کرده اند.

fu5a2373

به گفته جناب آقای موسوی مدیر مارکیتنگ شرکت پرشیا خودرو، بی ام و سری هفت جدید بسته به آپشن ها در 5 سطح قیمتی متفاوت از 689 تا 750 میلیون تومان قیمت گذاری شده است که البته از نظر ظاهری نیز گران ترین مدل نمونه های سری M PACKAGE خواهند بود که با ظاهری اسپرت تر از سایر مدل ها عرضه می شوند.

همچنین امکان خرید اقساطی این سدان لوکس با 50 درصد پرداخت نقدی و اقساط 24 ماهه نیز وجود دارد.

bm-97


نقد و بررسی AirPod های اپل جدید و با کیفیت.

نقد و بررسی AirPod های اپل جدید و با کیفیت.
نقد و بررسی AirPod های اپل جدید و با کیفیت.

og
مدتی کمی است که AirPod های مورد انتظار شرکت اپل وارد بازار شدند و افراد زیادی آن ها را خریداری کرده اند. واضح است که وقتی این هدفون های بدون سیم را درون گوشتان می گذارید، حس عجیب به شما دست می دهد. سوال مهم اما این است که آیا AirPod های اپل هدفون های خوبی هستند؟ آیا ارزش قیمت بالایشان را دارند؟ آیا می توانند جایگزین خوبی برای هدفون های عادی با سیم باشند؟ با تکفارس همراه شوید تا پاسخ تمامی سوالاتتان را پیدا کنید.
پاسخ کوتاه این سوالات این است که هدفون های 159 دلاری اپل شاید کیفت بهتری از آن چیزی فکر می کنید داشته باشند اما طراحی خاص آن ها محدود است و ممکن است در مواقع مختلف مشکل ساز شوند.
از کدام ویژگی های AirPod ها خوشتان خواهد آمد
در اولین روز های این محصول شرکت اپل در بازار نقاط قوت زیادی پیدا می شود اما چند ویژگی آن بیش از سایر چیز ها شما را تحت تاثیر قرار خواهند داد.
AirPod ها وزن فوق العاده کمی دارند و در گوش های بیشتر کاربران، خیلی بهتر از EarPod های اپل جای می گیرند و می مانند. با وجود این که AirPod ها شباهت زیادی به EarPod ها دارند، تغییرات اعمال شده باعث شده اند که AirPod ها با وزن کمتر و طراحی انعطاف پذیر تر خیلی راحت در گوش شما قرار می گیرند، بدون اینکه نگران افتادن آن ها باشید. وزن کم آن ها نیز، کار شما را در هنگام در آوردن آن ها از گوشتان یا قرار دادن در گوشتان راحت می کند.
یکی دیگر از نقاط قوت AirPod ها تراشه های بلوتوثی شرکت اپل، W1،  است. این تراشه ها به گونه ای طراحی شده اند تا به صورت خودکار با دستگاه های iOS، WatchOS و یا MacOS Sierra جفت شوند. با وجود تمام نگرانی های پیش از عرضه این محصول بهتر است بدانید که این قابلیت هدفون های بی سیم اپل خیلی خب عمل می کند و هر وقت که هدفون هایتان را در نزدیکی دستگاهتان قرار دهید، به صورت خودکار به آن متصل می شوند هیچ نیازی به جست و جو در تنظیمات دستگاهان نخواهید داشت. شما حتی می توانید به راحتی و فقط در عرض چند ثانیه دستگاه مورد نظرتان برای اتصال را تغییر دهید. جالب است بدانید که AirPod های اپل با سایر دستگاه هایی که به بلوتوث متصل هستند نیز وصل می شوند؛ پس شما می توانید از آن ها برای گوشی های سامسونگتان نیز استفاده کنید اما نمی توانید از تمام ویژگی های آن بهره مند شوید.
یک نکته مثبت دیگر انعطاف پذیری بالای آن و قابلیت های مخصوصی است که در اختیار کاربران قرار می دهد. AirPod ها در هر دو حالت استریو و مونو به apple-airpods-2016-057خوبی کار می کنند و اگر بخواهید می توانید یکی از هدفون ها را غیر فعال کنید از یکی از آن ها استفاده کنید. بنا بر اعلام اپل این هدفون ها به میکروفون های بیم فورمینگ مجهز هستند تا صدای شما را بهتر منتقل کنند. در واقع مشتریان AirPod های اپل، از کیفیت تماس های برقرار شده بسیار راضی بوده اند و این کیفیت بالا آن ها را شگفت زده کرده است.
سنسور های قرار گرفته در این هدفون ها به خوبی کار می کنند و به هنگام درآمدن یکی از هدفون ها، خود به خود آهنگ متوقف می شود و به محض قرار گیری هدفون در گوش کاربر، ادامه آهنگ پخش خواهد شد. تنها مشکل این ویژگی، هماهنگ نبود آن با اپلیکیشن Spotify بوده است که کاربران باید خودشان آهنگ را پخش کنند.
نگرانی بعدی کاربران و طرفداران اپل، ارتباط بی سیم میان دو هدفون است که باید گفت به خوبی با هم هماهنگ هستند و به ندرت مشکلی در این ارتباط ظاهر خواهد شد. در مقایسه با اولین هدفون های بی سیم عرضه شده و رقبایی مانند Sport Elite محصول Jabra، Skybuds و Bragi، هدفون های بی سیم اپل در بالاترین رتبه ممکن قرار می گیرند.
کیفیت صوتی AirPod ها یکی از ویژگی های دیگری است که رضایت کاربران را همراه داشته است. صدای دریافتی کیفیت بسیار خوبی دارد. بنابراین نیاز نیست که این هدفون ها را درگوشتان فشار دهید و همینکه هدفون ها در راحت ترین شکل ممکن درون گوشتان قرار بگیرند، صدا را به خوبی دریافت خواهید کرد.
کیفیت این هدفون ها در محیط های آرام بسیار خوب است و نکته قابل توجهاین است که سیستم باس این هدفون ها یهتر از حد انتظار ظاهر شده و شاید کیفیت آن فقط مقدار کمی از BeatsX کمتر باشد.
در مجموع می توان گفت که اگر شما از کیفیت صدای EarPod ها راضی بوده اید، عاشق کیفیت AirPod ها خواهید شد.
آخرین نکته مثبت، که شاید بهترین ویژگی این هدفون ها باشد، شارژر و عمر باتری این هدفون ها است. اپل با طراحی فوق العاده شارژری به اندازه بسته نخ دندان ، کار را برای شارژ کردن این هدفون ها راحت کرده. شاید 5 ساعت عمر باتری مقدار فوق العاده ای نباشد اما با وجود شارژر همراه هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد. با قرار دادن هدفون ها در شارژر همراه، می توانید طی مدت زمان باور نکردنی 15 دقیقه، هدفون ها را به اندازه 3 ساعت شارژ کنید.
از کدام ویژگی های AirPod ها خوشتان نخواهد آمد
معلوم است که هیچ چیزی کامل نیست و اولین سری AirPod ها نقاط ضعف زیادی خواهند داشت.
اولین نقطه ضعف AirPod ها قیمت بالای آن ها است. مبلغ 159 دلار برای یک جفت هدفون پلاستیکی بسیار زیاد به نظر می رسد. درست است که این هدفون ها به تکنولوژی مدرن مجهز هستند اما با نگاه بیرونی هدفون های کم ارزشی محسوب می شوند. علاوه بر این کسانی که بیش از امکانات به صدای دریافتی حساس اند می توانند با مبلغ کمتر، حدود 150 دلار، هدفون های BeatsX را، با کیفیت صدای نسبتا بهتری، خریداری کنند. همچنین می توانند Jaybird X3 را با مبلغ 100 تا 130 دلار خریداری کنند. هرچندJaybird X3 امکانات AirPod را ندارد اما فقط مقدار کمی، از لحاظ کیفیت، از AirPod عقب تر است.
هر چند AirPod ها کیفیت صوتی خیلی خوبی دارند اما نمی توانند در برابر ورود صدا های خارجی مقاومت کنند. بنابراین می توان گقت که این هدفون ها برای خیابان های شلوغ و یا ایستگاه های مترو مناسب نیستند.
یک نقطه ضعف دیگر طراحی عجیب این هدفون ها است. هنگامی که هدفون ها را در گوشتان قرار می دهید ظاهر عجیبی خواهید داشت. اسکات استاین (Scott Stein) در این خصوص گفته:
وقتی درون آینه نگاه می کنم مطمئن نیستم که AirPod هایم شبیه هدفون های بلوتوثی مدرن هستند یا شبیه گوش واره. شاید هم شبیه جواهرات عجیب هستند، شاید چیزی بدتر از آن ها. راستش را  بخواهید بعضی از نزدیکانم و حتی همسرم نظرات جالبی راجع به قیافه ام وقتی AirPod ها را در گوشم داشتم، ندادند.
090716-apple-airpods-music-7021-2
وقتی AirPod ها را درون گوشتان قرار می دهید، این شکلی خواهید شد
شاید AirPod به اندازه ای گفته می شود ظاهر بدی ندارند اما نمی توان گفت که ظاهر آن ها با مد روز همگام است.
یکی از نقاط قوت AirPod ها وزن سبک آن ها و انعطاف پذیری آن ها برای کاربران است. البته باید گفت که گوش افراد با یکدیگر متفاوت است و این ویژگی مثبت شامل همه نمی شود. از آن جایی که AirPod ها فقط در یک سایز عرضه شده اند، برخی از افراد با اندازه آن ها مشکل دارند. برخی از کاربران از تک سایز بودن این هدفون ها گلایه کرده اند و گفته اند به علت کوچک بودن هدفون ها نسبت به گوششان، بapple_airpods_4_of_5ا افتادن هدفون از گوش مواجه شده اند. AirPod ها در برابر عرق مقاوم اند و می توان هنگام ورزش کردن از آن ها استفاده کرد. هرچند که برخی کاربران گزارش داده اند که در هنگام دویدن بار ها AirPod ها از گوششان افتاده و نتوانستد به خوبی از آن ها استفاده کنند. حتی نوار های 10 دلاری Spigen نیز نتوانسته اند رضایت مشتریان را جلب کنند.
بنابراین می توان گفت که این هدفون ها به راحتی گم می شوند، به مانند تمام هدفون های بی سیم دیگر. در صورت گم شدن یکی از هدفون ها شما می توانید آن را به قیمت 69 دلار از اپل خریداری کنید و مجبور به خرید کل بسته نیستید.
یک نقطه ضعف دیگر این است که شما نمی توانید، به مانند هدفون های عادی، صدا را کم و زیاد کنید یا آهنگ مورد نظر را تغییر دهید. برای این کار ها شما یا باید از گوشی استفاده کنید و یا از دستیار هوشمند Siri، که فقط با موزیک پلیر اپل کار می کند و از اپلیکیشن هایی مانند اسپاتیفای پشتیبانی نمی کند.
  • محصول جدید اپل نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارد. کیفیت نسبتا خوب صدا، عمر زیاد باتری در برابر تک سایز بودن و راحت گم شدن این محصول قرار می گیرند. در کل می توان گفت که AirPod ها به نسبت رقبایش کیفیت نسبتا خوبی دارد اما هنوز جا برای پیشرفت کردن دارد. نباید فراموش کرد که این اولین هدفون بی سیم شرکت اپل است و باید صبر کرد تا شاید در نسل های بعد، AirPod های بهتری را در بازار ببینیم.

نقد بازی The vanishing of ethan carter

 نقد بازی The vanishing of ethan carter

داستان های معمایی و مرموز جنایی از دیرباز، توسط آگاتا کریستی به رشته ی تحریر در‌می‌آمدند، ماجراهایی هیجان انگیز، نفس گیر و به شدت پیچیده که تا که لحظه ی آخر جز به دست هرکول پوآرو یا خانم مارپل حل نمی‌شدند، روایت هایی که خواننده را به زیبایی هر چه تمام تر با معما های پیچیده‌شان محسور خود می‌کردند و مدام مخاطب را به حدس قاتل یا قاتلین داستان وا می‌داشتند. هیجان خواندن و دنبال کردن داستان های جنایی یک طرف، هیجان و شور کارآگاه بودن و حل کردن معما ها به دست خودمان یک طرف دیگر! چه چیزی بهتر از آنکه خودمان نقش کارآگاه را در یک جریان مرموز جنایی ایفا کنیم و نقطه به نقطه به دنبال سرنخ بگردیم! چنین تجربه ای به خوبی در بازی (( ناپدید شدن اتان کاتر)) خلق شده و یک ماجرای معمایی پیچیده را در مقابل شما قرار می‌دهد. با نقد وبررسی این عنوان همراه باشید

نقطه ی آغاز دایره ی تاریک

شما در بازی کنترل Paul Prospero را در اختیار خواهید گرفت، فردی که طبق توضیحات محدود(خیلی محدود!) و به شدت پراکنده ای که در بازی یافت می‌شود، شغلش سفر به نقاط مختلف دنیا، بازدید از موارد عجیب و به عبارتی ماوراء الطبیعه و سپس رمز گشایی از آن هاست، وی این حوادث را طبق تجریبات و مطالعاتش تحلیل می‌کند و چنانچه موردی خاص مشکلاتی را پدید آورده باشد، سعی در رفع آن و ایجاد آسایش برای آن فرد، خانواده و یا مردم آن منطقه خواهد کرد. این بار پال همان طور که خود بازی هم ذکر می‌کند به سفارش پسربچه ای به نام اتان با نام خانوادگی کارتر به منطقه ی Red Creek Valley می‌آید، چرا که پسرک در ابتدا به عنوان یک طرفدار به او نامه می‌نوشت اما سپس در طی چندین نامه لحن نوشته هایش را تغییر می‌دهد و از وی می‌خواهد هر چه سریع تر به آن منطقه بیاید به آن دلیل که اتفاقات عجیب و غریب و هولناکی در محل زندگی وی در حال رخ دادن هستند، به عبارتی دیگر نامه های اتان درخواست کاملا صریح کمک از پال هستند که پسر بچه ای را در یک وضعیت بسیار دشوار به تصویر می‌کشد، به همین دلیل هم پال دعوت! اتان را قبول می‌کند و به دره ی سرخ می‌آید. در همان یکی دو دقیقه ی ابتدایی بازی البته، مونولوگ هایی توسط پال به زبان آورده می‌شوند که شاید چندان قابل توجه نباشد اما با دیدن پایان بازی بیشتر به چشم می‌آیند، پال در همان ابتدا به عنوان یک کارآگاه کار‌کشته می‌گوید: اتان چنان جزئیات تاریکی را برایم در نامه هایش بازگو کرد که یک پسر بچه نمی‌تواند از آن ها خبر داشته باشد و بعد از اینکه او به دره هم وارد می‌شود عبارتی مشابه به زبان آورده می‌‌آورد: از همان ابتدا که وارد این منطقه شدم تاریکی بیش از حد آن توجه مرا به خودش معطوف کرد، من سفر های زیادی را انجام دادم اما این آخرین آن خواهد بود!( همین که می‌داند این سفر آخرین سفر اوست خودش جای بسی تامل دارد!) جدای از ارتباطی که این چندین جمله با سراسر بازی به خصوص پایانش دارد، می‌توانید اتمسفر تاریک بازی را به خوبی از طریق آن ها دریابید. (بدون آن که بخواهم بازی را اسپویل کنم که البته کار بسیار دشواری است چرا که تمام بازی یک تجربه ی سراسر داستان محور است.) در این میان و در این محل پال از همان نقطه ی بسیار ابتدایی بازی شروع به حل معما می‌کند و کم کم با پیشروی در بازی متوجه می‌شود پای قاتل یا شاید هم قاتلینی مخوف! در میان است که مردم این مطقه را با بی‌رحمی هر چه تمام تر می‌کشند. در حین پیشروی در بازی کم کم پال با سایر اعضای خانواده کارتر و نقش آن ها در حوادث پیش آمده آگاه می‌شود:

  • اد کارتر: پدر بزرگ اتان که بیشتر مواقع سعی می‌کند به وی کمک کند. اتان قسمتی از افکارش را با وی به اشتراک می‌گذارد و متوجه می‌شود که پدر بزرگش هم تقریبا با او هم عقیده است.
  • دیل کارتر: پدر اتان که یک مخترع است و اکثرا هوای پسرش را دارد و سعی می‌کند با کارهایش از او دفاع کند.
  • میسی کاتر: مادر اتان که در نظر او، پسرش بیش از حد خیال‌ بافی می‌کند و بایستی بیشتر به زندگی واقعی اش بپردازد.
  • چاد کارتر: عموی اتان که او هم! رفتار های اتان را تایید نمی‌کند و به نظرش اتان به خوبی تربیت نشده.
  • تراویس کاتر: برادر بزرگتر اتان که بیشتر اوفات او را دست می‌اندازد و مسخره اش می‌کند
  • آلبرت و جیمز واندر گریف: به ترتیب پدر و پسر، پدر که برای خانواده اش ارث به جا می‌گذارد و پسر که درگیر یک دعوای حقوقی با خانواده اش بر سر ثروت به جا مانده است.

شاید این چند خط شما را از شخصیت پردازی بازی ناامید کند، اما خب چنین نیست! به عبارتی دیگر همین چند خط برای چنین روایت داستانی کافی به نظر می‌رسد و بدون آن که نیاز باشد شما بیشتر از این مقدار در مورد خانواده ی کارتر مطلع شوید، می‌توانید بازی را ادامه دهید. تقریبا بیشتر ویژگی های فردی اتان و دیگر شخصیت ها به مرور در بازی به شما داده می‌شوید( البته از زاویه دید اتان که ممکن است نظراتش درست یا نادرست باشد!) شیوه ی روایت داستان کاملا خطی است اما از نوع خوبش! به طوری که همین ندانستن های شما به شدت شما را برای ادامه کار تشویق می‌کند که بازی را ادامه دهید، باقی معما ها را حل کنیدو بفهمید که واقعا چه بر سر مردم این دره آمده است!

بازی کردن واقعیت در قالب مستقل!

بازی کردن واقعیت در قالب مستقل!

بهشت تصویر در جهنم گناه

بگذارید این طور بگویم، زمانی که از تونل ابتدای بازی خارج می‌شوید و به محیط خود بازی وارد، تصور اولیه هر گیمر این خواهد بود که جنگل پیش رویش خود خود واقعیت و یا عکسی از آن است، سپس وقتی کمی در محیط بازی پیش می‌روید و تابش پرتو های آفتاب از لابه لای شاخه های درختان و یا بازتاب محیط اطراف را روی زمین خیس مشاهده می‌کنید، این تصورتان چندین برابر تشدید هم خواهد شد! گرافیک هنری بازی به طرز خارق العاده ای طراحی شده و به راستی سزاوار ستایش است، البته قابل ذکر است که این شاهکار نتیجه ی موتور ((آنریل انجین 4)) است اما خب، خود موتور که به تنهایی این کار را انجام نداده است! آشکار است که سازندگان بازی برای تلقین هر چه بیشتر اتمسفر بازی به شدت بر روی طراحی هنری بازی زمان گذاشته اند، بازی به خوبی زمانی که باید از مناظر اطرافتان لذت ببرید، تعجب کنید و یا بترسید، این حس را به شما القا می‌کند، کاربرد مناسب رنگ های تیره و روشن در لوکیشن های مختلف بازی بیش از پیش شما را تحت تاثیر قرار می‌دهد و خلاصه اینکه در بسیاری از موارد تمییز دادن میان واقعیت و بازی برای شما دشوار خواهد بود. البته توجه کنید گفتم که دشوار و امری ناشدنی نیست، متاسفانه سازندگان بازی اشتباهات یا شاید هم بتوان اسمش را گذاشت کم کاری های عجیبی را در بازی مرتکب شده اند که در مواقع حساس به شدت بر روی برداشت شما از آن صحنه از بازی تاثیر می‌گذارد! به عنوان مثال در همان مکان های ابتدایی بازی زمانی که شما درخت های نارنجی پوش را از دور مشاهده می‌کنید، نفستان در سینه حبس خواهد شد اما کافی است به درخت ها نزدیک شوید، آن وقت است که کیفیت کم بافت های درخت شما را متعجب می‌کند! یا مثلا بافت لباس های پدر بزرگ اتان به طرز عجیبی پایین است و بیننده را آزار می‌دهد، از سوی دیگر طراحی فنی بازی هم در قیاس با طراحی هنری اش بسیار مصنوعی ارزیابی می‌شود، فیگور های حرکتی شخصیت های بازی به هنگام راه رفتن، ضربه ردن و تقریبا انجام هر کاری! تداعی کننده ی حرکات یک ربات هستند. خوشبختانه در سراسر بازی دفعات زیادی نیست که این عیب ها به چشم بیایند اما به طور کلی در قیاس با طراحی هنری بازی، بخش فنی آن حرفی برای گفتن ندارد.

به راستی جر تحسین این طراحی هنری چه کار می‌توان کرد!

به راستی جر تحسین این طراحی هنری چه کار می‌توان کرد!

سادگی در عین پیچیدگی

ناپدید شدن اتان کارتر، تنها در مورد خود او نیست بلکه در محیط بازی و به طور کلی در زمینه ی گیم پلی بازی نیز تقریبا هم چیز غیب شده است! تنها حرکات مجاز شما در بازی به جز عادی حرکت کردن، دویدن و نشستن است، به عبارتی دیگر شما با دستانتان کاری انجام نخواهید داد که در یک بازی به سبک اول شخص پدیده ای بسیار نادر محسوب می‌شود! البته حقیقت کار کارآگاهان نیز تقریبا همین است، یعنی بیشتر کاری که یک کارآگاه انجام می‌دهد، خوب نگاه کردن، پیدا کردن سر نخ ها و سپس یافتن یک رابطه ی منطقی میان آن هاست. در بازی هم شما عین همین مراحل را بایستی طی کنید به گونه ای که : در وهله ی اول بایستی نشانه ها را پیدا کنید، از ردپای انسان و حیوان و اثر خون و بطری شکسته گرفته تا خاکستر آتش و نوشته های رو قبر و نامه های افتاده روی زمین، همه و همه شما را برای حل معمای ناپدید شدن اتان کمک خواهند کرد. در مرحله ی دوم پال با دیدن هر نشانه سوال هایی را در ذهنش مطرح می‌کند که به خاطر سپردن این سوال ها و تلاش برای یافتن جواب هایش مسیر منطقی را برای حل هر معما برایتان ترسیم می‌کند. مرحله ی سوم هم همان یافتن خط نامرئی است که سرنخ ها را به هم وصل می‌کند، چنانچه شما این سه مرحله را برای حل هر معما به درستی به کار بگیرید، پال معما را در ذهنش شبیه سازی می‌کند و داستان حقیقی و نهفته ی پشت هر یک را از ابتدا تا انتهایش برملا می‌سازد. همان طور که پیش تر هم اشاره کردم، گیم پلی بازی به شدت ساده است و هیچ پیچیدگی در برندارد به گونه ای که در سراسر بازی شاید به تعداد انگشت های دست هم شما نیازی به بر داشتن یک شیء  و جای گذاری آن در محلی دیگر ندارید و تمام بازی پیرامون سه اقدام : see, sense ,solve اتفاق می‌افتد. اما امان از این سادگی که به مانند عذابی در مراحل بعدی بازی ظاهر می‌شود! مشکل این سادگی بیش از حد این است که امکان خلاقیت در طی کردن روند داستان را از شما می‌گیرد و شما را مجبور می‌کند، تنها و تنها به یک طریق خاص و به صورت کاملا خطی بازی را پیش ببرید و این یعنی تا وقتی به نقطه ی A نرسیده اید، نقطه ی B در در دسترس شما قرار نخواهد گرفت و تا وقتی معمای شماره یک حل نشده هر چقدر هم که سعی کنید سایر معماهای بازی حل نخواهند شد و این روند خطی کم کم شما را خسته می‌کند زیرا هنگامی که در حل یک معما گیر کرده باشید، تا وقتی آن را حل نکنید از آن محیط نمی‌توانید خارج شوید و به همین سبب تمام کردن بازی که چیزی حدود یک ساعت و نیم گیمپلی خالص دارد به ده ها ساعت زمان لازم پیدا می‌کند.

هوم حالا اینا رو بذاریم کنار هم نتیجه چی میشه؟!

هوم حالا اینا رو بذاریم کنار هم نتیجه چی میشه؟!

نغمه ی تاریک اما خوشایند مرگ

برای این که تمام تمرکز شما به هسته ی اصلی بازی یعنی حل معما های آن معطوف شود، سازندگان از هر گونه صدا پردازی اضافی یا ساند ترک های شلوغ و پر سرو صدا به شذت دوری جسته اند و بایستی بگویم این کار آن ها واقعا جواب می‌دهد، به گونه ای که در تمام مراحل بازی یک موسیقی ملایم و بسیار زیبا در پس زمینه پخش می‌شود که تا حدی حتی ذهن را برای حل معما ها یاری می‌دهد! در کنار قطعات بسیار ملایم و زیبای بازی، صدا پردازی انجام شده روی محیط و اعمال محیطی نیز بسیار خوب انجام شده و حس بودن در چنین محیط هایی نظیر جنگل، کنار دریا و یا حتی خانه های قدیمی و متروکه نیز به خوبی به مخاطب القا می‌شود. صدا های خاصی که برای القا حس ترس در بازی کار شده اند، به خوبی تاثیر گذار واقع می‌شوند و از سوی دیگر هم صدای پیچیدن وزش باد میان برگ های درختان باعث می‌شود برای چند لحظه فکر کنید در آن نقاط قرار گرفته اید!

سخن پایانی

ناپدید شدن اتان کارتر یک بازی مستقل اول شخص در سبک معمایی، جنایی است که اگر سختی های طی کردن روند داستانی خطی آن را کنار بگذاریم در سایر بخش ها بسیار درخشان ظاهر می‌شود، گرافیک هنری خیره کننده و ساند ترک های ملایم بازی در کناز گیم پلی عاری از هز گونه پیچیدگی آن باعث می‌شود به خوبی وارد اتمسفر بازی شوید، در حس بازی شما را در خودش غرق کند و انسانیت لازمه ی کاراکتر های بازی را درک کنید و  در نهایت تجربه ی بسیار خوبی از کارآگاه بودن را به دست آورید.( دلم نیامد به نقطه ی پایانی بازی اشاره نکنم! نقطه پایانی بازی هم خودش برای خودش یک پا معماست! اینکه واقعا اتان کارتر که بود؟ داستانش واقعی بود؟ پال واقعی بود؟ چرا اتان در مورد اطرافینش اینگونه فکر می‌کرد؟ نکند خود ذهن اتان بیمار بوده  و به قول مادرش سرش همیشه در ابر ها سیر می‌کرده؟ sleeper که بود؟ اما هر چه که بود چیزی از تجربه ی کارآگاهی بودن بازی کم نمی‌کرد)

 

 

 

the-vanishing-of-ethan-carter_-1912855455


مرسدس بنز: AMG GT R سریعترین خودروی پیست نوربرگ رینگ جدید

مرسدس بنز: AMG GT R سریع‌ترین خودروی پیست نوربرگ رینگ جدید

نشریه‌ی آلمانی اسپرت اتو در یک رانندگی آزمایشی با خودروی سوپراسپرت مرسدس AMG GT R، توانست زمان 7 دقیقه و 10.9 ثانیه را در پیست نوربرگ‌رینگ نوردشلیف آلمان به ثبت برساند؛ این سریع‌ترین زمانی است که تاکنون توسط یک خودروی مجاز برای حرکت در جاده به ثبت رسیده است.

سازنده‌ی این خودرو اعلام کرده است زمان 7 دقیقه و 10.9 ثانیه‌ای به ثبت رسیده توسط AMG GT R، سریع‌ترین زمانی است که تاکنون توسط یک خودروی مجاز برای حرکت در جاده ثبت شده است و نشان می‌دهد که توانایی‌های این خودروی 577 اسب بخاری بسیار بیش از آن چیزی است که تصور می‌شود.

زمان ثبت‌شده توسط AMG GT R از خودروهایی چون دوج وایپر ACR، لکسوس LFA و پورشه 911 GT2 RS سریع‌تر است. البته صحت این ادعا چندان درست نیست؛ چون نیسان GT-R توانسته است زمان 7 دقیقه و 8.7 ثانیه در این پیست به ثبت برساند، ضمن اینکه خودروهای قوی‌تری مانند لامبورگینی اونتادور سوپر ولوچه موفق به ثبت زمان 6 دقیقه و 59.7 ثانیه و پورشه 918 موفق به ثبت رکورد 6 دقیقه و 57 ثانیه شده‌اند. 

مرسدس AMG GT

مرسدس AMG GT R در حدود 90 کیلوگرم از مدل GT S سبک‌تر و قدرت آن به میزان 74 اسب بخار بیشتر است. شتاب صفر تا صد کیلومتر این خودرو 3.5 ثانیه و حداکثر سرعت آن 321 کیلومتر بر ساعت است. این خودرو همچنین نخستین محصول مرسدس AMG است که به سیستم فرمان‌گیری چرخ‌های عقب مجهز است. 

کاربران یوتیوب به این ادعا واکنش‌های منفی نشان داده و آن را باور نکرده‌اند؛ اما اسپرت اتو در تائید این خبر، اعلام کرد این خودرو به تایرهای خیابانی میشلین از نوع پایلوت کاپ 2 مجهز بود و با توجه به دمای 3 درجه بالای صفر پیست مسابقه در روز تست، راننده مجبور شد از گرم‌کن تایر استفاده کند.