سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد بازی Dirt Rally 2.0 جدید و عالی

نقد بازی Dirt Rally 2.0 جدید و عالی

سری Dirt همیشه به خاطر گیم پلی بی‌رحم، فیزیک طبیعی اتومبیل‌ها و کنترل بسیار دشوارش مشهور بوده؛ ویژگی که بسیاری از گیمرها ستایش می‌کنند در حالی که بسیاری دیگر از آن بیزارند. اگر یک ماه پیش از من در مورد سختی این فرنچایز سوال می‌شد، می‌گفتم این سختی یکی از ویژگی‌های اصلی این سری است و در واقع همین ویژگی درت را از دیگر عناوین ریسینگ جدا می‌کند؛ حذف آن از بازی باعث می‌شود درت به یک فرنچایز مسابقه‌ای عادی تبدیل شود، نه آن شبیه سازی که باید باشد. اما هفته پیش با تجربه Dirt Rally 2.0 نظرم به کل عوض شد. همانطور که حدس می‌زدید، این عنوان کنترل دشوار همیشگی سری را با خود به همراه دارد؛ دشواری که به تنهایی کافی است تا بسیاری از بازیکنان نا امید شده و اصلا سمت این عنوان نروند. اما در کنار این دشواری، لذت‌های کوچک و بزرگی را نیز می‌توان پیدا کرد که باعث می‌شوند DR 2.0 به یکی از بهترین شبیه سازهای رالی تبدیل شود.

اگر می‌خواهید یک نظر کلی راجع به این بازی به شما بدهم، باید بگویم که DR 2.0 یک شبیه ساز بسیار سخت و در عین حال بسیار خوش آیند است که به ریشه‌های سری وفادار مانده و آنقدر خوب عمل کرده که شاید حتی افرادی که به اینگونه عناوین شبیه ساز علاقه‌ای ندارند را مجذوب خود کند. اما اگر می‌خواهید بیشتر با اثر جدید Codemasters آشنا شوید، با بازی‌مگ همراه باشید تا دقیق‌تر به نقد و بررسی Dirt Rally 2.0 بپردازیم.

Dirt-Rally-2.0-Review-P1

کم پیش می‌آید عناوین شبیه ساز(مخصوصا ورزشی) بازی‌های خوبی از آب در بیایند و معمولا تنها مورد توجه علاقه مندان همان رشته قرار می‌گیرند. خوشبختانه DR 2.0 جزو این دسته عناوین نیست و از نظر من یکی از بهترین بازی‌ها در سبک خودش به حساب می‌آید. اما بگذارید قبل از ادامه دادن یک چیز را برای شما روشن کنم، به امید به دست آوردن تجربه‌ای مانند Forza Horizon 4 به سراغ DR 2.0 نروید؛ این عنوان یک شبیه ساز بی‌رحم است، نه یک بازی ریسینگ اوپن ورلد. شبیه سازی که اصلا از جسورانه عمل کردن و بهم ریختن اعصاب بازیکن ترسی ندارد و این ویژگی هم مزایا و هم معایبی را با خود به همراه دارد.

 
DR 2.0 یک شبیه ساز بسیار سخت و در عین حال بسیار خوش آیند است که به ریشه‌های سری وفادار مانده و آنقدر خوب عمل کرده که شاید حتی افرادی که به اینگونه عناوین شبیه ساز علاقه‌ای ندارند را مجذوب خود کند.

به طور کلی بازی به دو بخش Free Play و My Team تقسیم می‌شود. بخش My Team چیزی مانند Career Mode است که دیگر هر گیمری با آن آشنایی دارد؛ در نقش یک راننده مسابقات مختلف را انجام می‌دهید، پیروز می‌شوید، پیشرفت می‌کنید، ماشین‌های جدید می‌خرید و یا همان ماشین‌هایی که در اختیار دارید را ارتقا می‌دهید. حتی می‌توانید افراد جدیدی برای تیم خود استخدام کنید یا همان افرادی که در اختیار دارید را بیشتر آموزش دهید تا در کار خود بیشتر ماهر شوند؛ و این از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا با توجه به مهارت شما در رانندگی، بعد از هر مسابقه ممکن است ماشین را سالم تحویل دهید یا اینکه هیچ چیز از آن باقی نمانده باشد! تعمیرات زمان زیادی می‌برند و اگر تیم درست و حسابی نداشته باشید، نمی‌توانند تعمیرات را به موقع انجام داده و بنابراین مسابقات بعدی را از دست می‌دهید یا جریمه زمانی می‌شوید. هیچ داستانی برای این بخش وجود ندارد و هیچ فستیوال بزرگی در کار نیست! اما این زیاد مهم نیست، چرا که از یک بازی شبیه ساز از لحاظ داستانی انتظار زیادی نمی‌رود؛ بلکه در این عناوین گیم پلی اهمیت بسیار زیادی دارد. تنها مشکلی که در مورد بخش My Team وجود دارد این است که این بخش نیاز به اتصال دائم به اینترنت دارد، حتی با وجود اینکه اصلا نیازی به اینترنت ندارد. بنابراین اگر مشکلی برای سرورهای شرکت سازنده یا اینترنت شما پیش بیاید، دیگر نمی‌توانید از این بخش استفاده کنید. بخش Free Play نیز، همانطور که از اسمش پیداست به شما اجازه می‌دهد به طور آزادانه Championshipهای مختلف را کامل کرده یا حتی Championshipهای دلخواه خود را خلق کنید.

Dirt-Rally-2.0-Review-P2

مهم نیست سراغ کدام یک از این دو بخش بروید، گیم پلی بازی هیجانی، لذت بخش و دوست داشتنی است. مسابقات دو نوع هستند؛ رالی کراس و TSD(رالی زمان سرعت مسافت) و هر کدام به یک شکل جذاب هستند. قبل از توضیح دادن در مورد هر کدام باید بگویم که بازی پیش از هر مسابقه انتخابات و گزینه‌های بسیار زیادی را پیش روی شما می‌گذارد؛ در واقع سیستم شخصی سازی ماشین‌ها بسیار عمیق و جذاب است و یکی از مهم‌ترین مشخصه‌های DR 2.0 به حساب می‌آید. زاویه چرخ‌های ماشین، قدرت ترمز و کمک فنرها، حداکثر سرعت هر دنده و خیلی چیزهای دیگر را می‌توانید با توجه به سلیقه و سبک کار خودتان تغییر دهید. ناگفته نماند که تمامی این انتخابات عواقبی را به دنبال دارند؛ از آنجایی که مسابقات کاملا داینامیک هستند و ممکن است هر بلایی سر ماشین شما یا حتی دیگر راننده‌ها بیاید، بهتر است در تصمیمات خود دقت زیادی به خرج دهید. مثلا اگر چرخ زاپاس داخل اتومبیل نداشته باشید، سرعت ماشین افزایش پیدا کرده و سریع‌تر به مقصد می‌رسید؛ اما اگر در حین مسابقه یکی از چرخ‌های شما پنچر شود دیگر بدبخت می‌شوید! به طور کلی این گزینه‌ها فقط برای زیبایی نیستند و تاثیر بسزایی در هر مسابقه دارند، پس با دقت انتخاب کنید!

 

 
تنها مشکلی که در مورد بخش My Team وجود دارد این است که این بخش نیاز به اتصال دائم به اینترنت دارد، حتی با وجود اینکه اصلا نیازی به اینترنت ندارد!

در مسابقات TSD هدف شما رسیدن از نقطه A به نقطه B است و این امر آنقدر که فکر می‌کنید آسان نیست. هیچ نقشه‌ای پیش روی شما گذاشته نشده و هیچ چیز در مورد مسیری که باید طی کنید نمی‌دانید؛ تنها کمک شما نقشه خوانی است که کنار شما نشسته و با زبان خاصی مسیر پیش روی شما را توصیف می‌کند. باید به کمک علامت‌هایی که روی صفحه ظاهر می‌شوند و حرف‌های نقشه خوان، هرچه سریع‌تر خود را به مقصد برسانید و همانطور که گفته شد، این اصلا کار آسانی نیست؛ ممکن است مسیری که باید طی کنید، از میان یک جنگل انبوه و تاریک عبور کند و یا بسیار باریک و ناهموار باشد، حتی ممکن است بسته به وضعیت آب و هوا، برای رانندگی چندان مناسب نباشد. نمی‌توانید تا ته دکمه گاز را فشار دهید و با حداکثر سرعت رانندگی کنید یا برای توقف کردن یکدفعه‌ای انگشت خود را روی دکمه ترمز بگذارید، بلکه باید دقت و حوصله بسیاری به خرج دهید. این ویژگی باعث می‌شود همیشه در حین رانندگی هراس داشته باشید و مانند راننده‌ای که در یک مسیر ناشناخته قرار دارد، هیچ کار عجولانه‌ای انجام ندهید. و با توجه به اینکه ترک‌ها متنوع هستند و هرکدام در مکان متفاوتی قرار دارند(از جنگل‌های سرسبز و انبوه نیوزیلند گرفته تا دره‌های خطرناک و زیبای اسپانیا) هیچوقت از آن‌ها خسته نمی‌شوید.

Dirt-Rally-2.0-Review-P3

اما واقعا جای تاسف دارد که کنترل بیش از حد دشوار بازی گاهی اوقات نمی‌گذارد از گیم پلی آن به اندازه کافی لذت ببرید. DR 2.0 این نوع مسابقات را عالی شبیه سازی کرده و در انتقال حس به بازیکن اصلا کم نمی‌آورد، اما کنترل اتومبیل‌ها زیادی پیچیده است؛ به این معنی که نمی‌توان همیشه آن‌ها را در جاده اصلی نگه داشت و از اصابت آن‌ها به اشیاء اطراف جاده جلوگیری کرد. کنترل اتومبیل‌هایی که سرعت کمتری دارند تقریبا راحت است، اما اگر ماشین پر سرعتی را انتخاب کنید، در مسابقات چندان موفق نخواهید بود و به دست آوردن مقام اول در آن‌ها به امری تقریبا غیر ممکن تبدیل می‌شود. البته اگر زیاد تمرین کنید، می‌توانید تا حدی به کنترل بازی مسلط شده و حداقل مقام دوم را به دست آورید!

و اما رالی کراس؛ در مسابقات رالی کراس شما تنها نیستید و با دیگر راننده‌ها در یک پیست، مسابقه می‌دهید. اینجا دیگر هیچ نقشه خوانی کنار شما ننشسته، فقط یک نفر از اعضای تیمتان، از طریق بی سیم شما را راهنمایی می‌کند و می‌گوید بهتر است چه کاری را انجام دهید و از چه کاری پرهیز کنید. این مسابقات هم قوانین و دشواری‌های خاص خود را دارند؛ اگر زیاد با دیگر ماشین‌ها برخورد داشته باشید، برای مدت طولانی خارج از جاده پیست رانندگی کنید یا به محیط اطراف اصابت کنید، علاوه بر اینکه میزان پایداری اتومبیل شما کاهش پیدا می‌کند، جریمه زمانی نیز برای شما در نظر گرفته می‌شود. لازم به ذکر است که هوش مصنوعی دیگر راننده‌ها به شدت بالاست و گاهی اوقات کارهای ظالمانه‌ای در حق شما انجام می‌دهند. درست همانند مسابقات TSD، اینجا هم مدام استرس دارید و نگران این هستید که نکند با یک حرکت اشتباه تمام زحماتتان بر باد برود.

Dirt-Rally-2.0-Review-P4

برخلاف دیگر عناوین ریسینگ که به شما رحم می‌کنند و راحت بودن را به طبیعی بودن ترجیح می‌دهند، DR 2.0 بسیار واقعی عمل کرده و اصلا از اینکه اعصاب بازیکن را بهم بریزد ترسی ندارد و بی رحمانه با شما رفتار می‌کند. طبیعی و سخت بودن بازی نقطه ضعف نیست، اما کنترل بیش از حد دشوار به تجربه بازیکن آسیب وارد می‌کند، مخصوصا در بازی مثل DR 2.0 که گیم پلی بسیار دوست داشتنی دارد. هر مسابقه سرشار از هیجان و لذت است و اگر کنترل نا مناسب بازی را در نظر نگیریم، جزئیات گیم پلی آنقدر خوب پیاده سازی شده که گاز دادن، ترمز کردن یا چپ و راست رفتن با اتومبیل واقعا احساس می‌شود و هیچگاه با خود فکر نمی‌کنید که فقط در حال فشار دادن چند دکمه یا چپ و راست کردن آنالوگ دسته هستید(مخصوصا اگر از نمای داخل ماشین بازی را تجربه کنید).

مشکل دیگری که بازیکن را آزار می‌دهد این است که با وجود کنترل پیچیده، المان‌های گسترده و انتخابات نسبتا عمیق، بازی هیچ راهنما و بخشی آموزشی درست و درمانی ارائه نمی‌کند. کسانی که با سری Dirt آشنایی لازم را دارند یا حداقل اولین نسخه Dirt Rally را تجربه کرده‌اند، شاید با مشکل خاصی مواجه نشوند؛ اما تازه کاران خودشان باید همه چیز بازی را به مرور زمان فرا گیرند و با توجه به اینکه بازی به طور کلی پیچیدگی بسیاری دارد، فرا گرفتن همه چیز آن واقعا زمان بر و خسته کننده است.

واقعا باید Codemasters را به خاطر نحوه صداگذاری بازی و جزئیاتی که در این بخش قرار داده‌اند، تحسین کرد. صدای بلند موتور ماشین وقتی که پدال گاز را تا ته فشار می‌دهید، صدای کمک فنر زمانی که ماشین محکم به زمین برخورد می‌کند، صدای زیبای دریفت کردن ماشین‌ها و بسیاری از افکت‌های صوتی دیگری که در طول بازی می‌شنوید همه فوق العاده هستند و به غرق شدن شما در بازی کمک می‌کنند. هرچقدر از صداگذاری بازی تعریف کنم باز هم کم است. حتی تن صدای نقشه خوان زمانی که سرعت ماشین را زیاد می‌کنید، متفاوت می‌شود و زمانی که از جاده‌های ناهموار عبور می‌کنید، می‌توانید لرزش را در صدای او احساس کنید.

بجز موسیقی‌هایی که داخل منوی بازی شنیده می‌شود، موسیقی دیگری برای بازی ساخته نشده؛ به این معنی که در حین رانندگی بجز افکت‌های صوتی و صدای نقشه خوان یا راهنمایتان، هیچ صدای دیگری را نمی‌شنوید و از نظر من این یک نکته مثبت است، چراکه بجز این صداها لازم نیست چیز دیگری را بشنوید. شاید در بازی مثل فورزا موسیقی لازم باشد، چرا که حس و حال فورزا کاملا متفاوت است. اما شبیه سازی مثل DR 2.0 که تلاش می‌کند تا حد ممکن رئال باشد، به هیچ موسیقی احتیاج ندارد.

و در آخر باید بگویم واقعا خوشحال شدم وقتی دیدم هنوز هم سازندگانی هستند که گرافیک را فدای نرخ فریم می‌کنند؛ البته منظورم این نیست که گرافیک بازی افتضاح است! نه، اصلا؛ اتفاقا افکت‌های تصویری زیبا طراحی شده و بافت‌ها با وجود ساده بودن، به اندازه کافی خوب هستند. مهم نیست که در تاریکی شب با چراغ‌های روشن جلوی ماشین رانندگی می‌کنید یا زیر نور آفتاب، نور پردازی بازی بسیار خوب انجام شده و زیبایی آن را افزایش می‌دهد. از دیگر جزئیات گرافیکی می‌توان به گل و لای جاده‌های خاکی هنگامی که باران می‌بارد، گرد و خاکی که ماشین شما به پا می‌کند و یا طراحی طبیعی داخل ماشین‌ها اشاره کرد. اما با وجود این جزئیات، گرافیک بازی خیلی خارق العاده نیست و دوباره می‌گویم، این هیچ ایرادی ندارد. شبیه سازی مثل DR 2.0 باید گیم پلی روانی داشته باشد و همینطور نیز است. بازی بر روی تمامی پلتفرم‌ها با نرخ 60 فریم بر ثانیه اجرا می‌شود و اجازه می‌دهد که شما نهایت لذت را از گیم پلی ببرید.

 Dirt Rally 2.0 ممکن است به خاطر سختی بیش از حدش بازی همه پسندی نباشد، اما بدون شک یکی از بهترین عناوین شبیه سازی است که تا به حال ساخته شده؛ و اگر کنترل آن کمی بهتر پیاده سازی شده بود، می‌توانست حتی به بهترین عنوان مسابقه‌ای نیز تبدیل شود. با این حال، من این عنوان را به تمامی دوستدارن ژانر ریسینگ پیشنهاد می‌کنم و می‌دانم که مورد پسند آن‌ها واقع خواهد شد. DR 2.0 عنوانی است که صبر و حوصله بسیار زیادی می‌طلبد، اما مطمئن باشید که گیم پلی دوست داشتنی و یا حتی صداگذاری محشر آن ارزش صبر و حوصله شما را خواهند داشت.


نقد بازی Kingdom Hearts III جدید و عالی

نقد بازی Kingdom Hearts III جدید و عالی

تقریبا همه ما در رویاهای شیرین کودکی‌مان آرزو داشتیم که روزی بتوانیم وارد سرزمین‌های افسانه‌ای قصه‌ها بشویم و از نزدیک با کاراکترها و موجودات این سرزمین‌ها ارتباط برقرار کنیم. ایده شکل گیری سری Kingdom Hearts از دل چنین رویاهایی متولد شد. Sora کودکی ماجراجو است که به همراه دو دوست صمیمی اش Kairi و Riku در جزیره‌ای استوایی زندگی می‌کند، یک روز این سه دوست تصمیم می‌گیرند که از طریق قایقی کوچک به سمت سرزمین‌های ناشناخته سفر کنند و این سرآغاز ماجراجویی پر رمز و رازی می‌شود که پای شخصیت‌های داستان را به دنیای شیرین انیمیشن‌های دیزنی باز می‌کند. اکنون پس از سال‌ها انتظار بالاخره با عرضه Kingdom Hearts III می‌توان ادامه این ماجراجویی هیجان انگیز و منحصر به فرد را تجربه کرد.

KINGDOM HEARTS ? 20190202155743

KHIIITMB11 برخلاف ظاهر ساده شخصیت‌ها و دنیای بازی، داستان سری کینگدام هارتز اصلا و ابدا ساده و بی تکلف نیست. در واقع در بین عناوین دنباله دار دنیای بازی‌های ویدئویی شاید بتوان گفت که سری کینگدام هارتز پیچیده‌ترین و عجیب‌ترین داستان را از آن خود می‌کند. بنابراین بشدت توصیه می‌شود که اگر سایر عناوین این سری را بازی نکرده‌اید برای درک بهتر از داستان نسخه سوم حتما یک ویدئوی خلاصه از داستان نسخه‌های قبلی مشاهده کنید. داستان اصلی سری کینگدام هارتز بر اساس تلاش فردی به نام Master Xehanortبرای دستیابی به Kingdom Hearts (مکانی که منشا تمام قلب‌هاست و سرچشمه قدرت بی انتهاست) از طریق برقراری جنگی میان 13 عضو انجمنی به نام Organization XIII و هفت قلب پاک (سورا و دوستانش) است. در طرف دیگر این ماجرا سورا شخصیت اصلی داستان به همراه دوستانش که در مسیر ماجراجویی‌اش با آن‌ها آشنا می‌شود، قرار دارند و هدف آن‌ها بازداشتن مستر زیانورت از رسیدن به اهداف شوم خود است. در ابتدای نسخه سوم سورا که اکنون نوجوانی شاداب و سرزنده است به دلیل اتفاقات نسخه قبلی بخش زیادی از قدرت خود را از دست داده است و از این جهت پس از روبرویی با میکی ماوس و استادش Master Yen Sid مامور می‌شود تا برای بازگرداندن قدرتش (بیدار کردن قلب‌ها) به دنیاهای مختلف سفر کند. او در این مسیر با دو دوست دیرینه‌اش Donald Duck و Goofy همراه می‌شود و وارد دنیای انیمیشن‌های Frozen ،Toy Story ،Tangled ،Monster, Inc. ،Winnie The Pooh ،Big Hero 6 ،Hercules و فیلم دزدان دریایی کارائیب می شود.

KHIIITMB12 سورا با ورود به هر کدام از این دنیاها با شخصیت‌های اصلی آن دنیا آشنا می‌شود و به آن‌ها کمک می‌کند تا با موجودات Heartless(بدون قلب) که دشمنان اصلی سری کینگدام هارتز هستند، مبارزه کنند و به اهدافی که دارند دست پیدا کنند. داستان برخی از این دنیاها نظیر سرزمین کورونا (Tangled) و سرزمین ارندل (Frozen) دقیقا داستان اصلی انیمیشن است با این تفاوت که سورا و دوستانش نیز در این داستان نقش ایفا می‌کنند؛ اما داستان برخی دنیاها نظیر دنیای داستان اسباب بازی و کارخانه هیولاها با داستان انیمیشن‌ها متفاوت است و این دنیاها یک خط داستانی جدید را به تصویر می‌کشند. کیفیت طراحی شخصیت‌ها، انیمیشن‌های مربوط به آن‌ها و صداگذاری‌شان آنقدر قوی کار شده است که گاهی اوقات نمی‌توان کوچک‌ترین تفاوتی بین ورژن موجود در بازی و ورژن موجود در انیمیشن پیدا کرد. از این رو گشت و گذار در این دنیاها به همراه شخصیت‌های محبوب دیزنی بسیار لذت بخش است. البته برخی دنیاها مانند دنیای داستان اسباب بازی از نظر روایت داستان چیز زیادی برای ارائه ندارند اما در عوض برخی دنیاها نظیر دنیای کارخانه هیولاها با توجه به اینکه داستانش پس از داستان انیمیشن رخ می‌دهد، تجربه‌ای بسیار لذت بخش و منحصر به فرد ارائه می‌دهد.

KINGDOM HEARTS ? 20190209173341ظاهر سورا، دانلد و گوفی با ورود به هر دنیای جدید با توجه به قوانین آن دنیا تغییر پیدا می‌کند

Untitled 1از راست به چپ: Sora ،Roxas ،Ventusدر کنار روایت مجدد یا جدید داستان دنیاهای دیزنی، داستان مربوط به سورا و دوستانش نیز به آرامی بازگو می‌شود. در واقع کاراکترهای اصلی داستان به سه دسته تقسیم می‌شوند. دسته اولAqua، Terra و Ventus هستند، سه کاراکتر نگهبان روشنایی در جهان بازی هستند و تلاش دارند تا با کمک یکدیگر تبدیل به اساتید استفاده از Keyblade (کی‌بلید سلاح اصلی بازی است که از ترکیب یک کلید با شمشیر ساخته شده است) شوند. دسته دوم سورا، ریکو و کایری هستند با دسته اول رابطه دوستانه دارند  و در تلاش هستند تا با کمک یکدیگر مستر زیانورت را شکست دهند. دسته سوم سه شخصیت Axel، Roxas و Xion هستند که در ابتدا عضو Organization XIII بودند و سرنوشت دو نفر از آن‌ها در ابتدای این نسخه در هاله‌ای از ابهام است. Roxas شخصیتی است که از نظر ظاهری شباهت زیادی به Ventus دارد و زمانی که سورا برای مدتی کوتاه قلبش را برای نجات کایری آزاد کرد این شخصیت به وجود آمد. یکی از دلایل بزرگی که طرفداران بیش از اندازه منتظر عرضه Kingdom Hearts III بودند، مشخص شدن سرنوشت شخصیت‌های محبوبی نظیر Roxas، Aqua، Ventus و ... بوده است که خوشبختانه در این نسخه به بهترین شکل به آن‌ها پرداخته شده است . نکته‌ای که در مورد داستان کینگدام هارتز باید به آن توجه کرد این است که داستان این سری از هیچ‌گونه منطقی پیروی نمی‌کند و آن‌قدر اتفاقات عجیب و غریب در آن رخ می‌دهد که حد و حساب ندارد. البته این مسئله باعث شده که کینگدام هارتز از هر نظر منحصربفرد باشد و بر اساس قوانین ساختگی دنیای خودش پیش برود، چیزی که امروزه کمتر شاهدش هستیم. نکته دیگر در مورد داستان، معصومیت کودکانه‌ای است که در روایت آن جریان دارد. از دنیاهای بازی گرفته تا کاراکترها و دیالوگ‌ها، همگی به نحوی پرداخته شده اند که از یک کودک چهار ساله تا یک فرد کهنسال به راحتی می‌توانند با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. در دنیای کینگدام هارتز خبری از خشونت شدید، دیالوگ‌هایی با لحن تند و مواردی از این قبیل نیست؛ بنابراین کینگدام هارتز را می‌توان در دسته عناوینی قرار داد که برای کودکان بسیار مناسب است، اما در عین حال بزرگسالانی که در کودکی یا نوجوانی عناوین قبلی این سری را تجربه کرده اند یا اینکه به دنیای کاراکترهای دیزنی علاقه دارند می‌توانند از بازی نهایت لذت را ببرند.

KINGDOM HEARTS ? 20190214191406

KINGDOM HEARTS ? 20190215181447کی‌بلید سرآشپز، کی‌بلید محبوب من در بازیهمان‌طور که پیش‌تر اشاره شد سلاح اصلی شخصیت‌های داستان شمشیری به نام کی‌بلید است، هر یک از شخصیت‌های داستان کی‌بلید مخصوص خود را در اختیار دارد که از نظر شکل ظاهری، ضربات و قدرت‌های ویژه با یکدیگر متفاوت هستند. سورا با گذر از هر دنیای بازی کی‌بلید مخصوص به آن دنیا را بدست می‌آورد؛ قدرت هر کی‌بلید با دو فاکتور Strength (قدرت) وMagic (جادو) مشخص می‌شود. بازی برای مبارزه با دشمنان ابزارهای زیادی در اختیارتان قرار می‌دهد و از همین رو آزادی عمل زیادی در نحوه مبارزه با دشمنان وجود دارد که منجر می‌شود مبارزات بازی از ابتدا تا انتهای بازی بسیار جذاب و لذت بخش باشند. در گوشه سمت صفحه چهار دستور وجود دارد که سورا با استفاده از آن‌ها می‌تواند به شیوه‌های مختلف مبارزات را کنترل کند. اولین گزینه ضربه زدن با کی‌بلید است، دومین گزینه استفاده از جادو است، سومین گزینه استفاده از آیتم‌ها و چهارمین گزینه که Link نام دارد با پر کردن نوار سلامتی سورا، یکی از شخصیت‌های دیزنی نظیر سیمبا، آریل و استیچ را برای کمک به سورا در مبارزه احضار می‌کند. هر کدام از روش‌های مبارزه خود شامل جزئیات فراوانی هستند، به طور مثال هر کدام از کی‌بلیدهای بازی پس از فرود آوردن تعداد مشخصی ضربه به دشمنان امکان تغییر شکل پیدا می‌کنند و ضربات متفاوتی به آن‌ها اضافه می‌شود و پس از تبدیل به فرم نهایی می‌توان با یک حمله استثنایی ضربات مهلکی به دشمنان وارد نمود. طراحی کی‌بلید های بازی آن‌قدر خلاقانه و هنرمندانه انجام شده است که می‌توان این اسلحه‌ها را در زمره بهترین اسلحه‌های ساخته شده در تاریخ بازی‌های ویدئویی قرار داد، به جرات می‌توانم بگویم که نصف بیشتر جذابیت گیم‌پلی بازی به خاطر وجود کی‌بلیدهای متنوع و خاص آن است.

6darAriel یکی از زیباترین لینک‌های بازیعلاوه بر ضربات فیزیکی کی‌بلیدها امکان استفاده از جادوها را نیز به سورا می‌دهند؛ رعد و برق، طوفان،  کولاک و حملات آبی و آتشین جزو جادوهای اصلی بازی هستند. با پیشرفت در بازی کم کم به ورژن ارتقا یافته این جادوها دست خواهید یافت که در مقایسه با قبلی‌ها مقدار بیشتری MP (مانا پوینت) مصرف می‌کنند. یکی دیگر از فرمان‌هایی که سورا امکان استفاده از آن را در نبردها دارد Link است. در این حالت یکی از 5 شخصیت محبوب دیزنی را می‌توان برای کمک به سورا احضار کرد. طراحی این شخصیت‌ها و نحوه مبارزه با آن‌ها بسیار هوشمندانه انجام شده است. با فرا خواندن سیمبا، سورا روی یال او سوار می شود و با حملاتی زمینی و هوایی دشمنان را با غرش‌های آتشین سیمبا از بین می برد. آریل با ایجاد حفره‌هایی در زمین و شیرجه زدن به موقع سورا در آن‌ها با حملات آبی دشمنان را مورد هدف قرار می‌دهد و رالف با ایجاد بلاک‌های ساختمانی روی هم و تخریب آن‌ها در زمان نیاز به نبرد دشمنان می‌رود.

KINGDOM HEARTS ? 20190204202759یکی از حملات گروهی جالب بازی این چرخ و فلک جادویی است

KINGDOM HEARTS ? 201902132237422برای رسیدن به دنیاهای جدید باید با گامی شیپ (سفینه فضایی) بین سیارات مختلف سفر کنید. این بخش بازی درست است که جذابیت زیادی ندارد و کنترل‌های آن گاهی اوقات روی اعصاب می‌رود اما با توجه به اینکه زمان زیادی از گیم‌پلی بازی را به خود اختصاص نمی‌دهد کاملا قابل تحمل استسیستم مبارزات بازی به قابلیت‌های بالا محدود نمی‌شود. یکی از جذاب‌ترین و دوست داشتنی‌ترین مکانیک های بازی حملات گروهی سورا به کمک دانلد، گوفی و کاراکترهایی است که در دنیاهای مختلف با آن‌ها آشنا می‌شود. این حملات که امکان استفاده از آن‌ها به صورت تصادفی به بازیکن داده می شود شامل گستره وسیعی از مینی‌گیم‌های خلاقانه می‌شوند که هر کدام گیم‌پلی مخصوص به خود را دارند. به طور مثال می‌توانید با Woody و Buzz سوار یک موشک شده و با آن موشک به دشمنان حمله کنید، با دانلد و گوفی سوار فنجان‌های چای جادویی شوید یا به کمک مایک و سالی با یک جیغ ترسناک دشمنان را تضعیف کنید و سپس مایک را به طرف آن‌ها پرتاب کنید تا حساب‌شان را برسد. علاوه بر این حملات گروهی امکان استفاده ازFocus Gauge (نوار تمرکز) برای نشانه گرفتن همه دشمنان و آزاد کردن یک حمله قوی وجود دارد. در مجموع سیستم مبارزات بازی بسیار لذت بخش و دلپذیر است و به سختی تکراری می‌شود. علاوه بر این اگر از طرفداران سرسخت عناوین نقش آفرینی شرقی باشید می‌دانید که آشپزی و پخت غذا یکی از بخش‌های ثابت اکثر این عناوین است. کینگدام هارتز نیز از این قاعده مستثنا نیست و می‌توانید با ورود به رستوران کوچک Remy، موش سرآشپز به پختن انواع غذاهای لذیذ بپردازید. برای پخت هر غذا نیاز به موارد اولیه آن دارید که در دنیاهای مختلف بازی یافت می شود، با جمع آوری این موارد اولیه و انجام یک سری مینی‌گیم مختلف که در آن رمی سورا را از طریق موهایش کنترل می‌کند می‌توانید بشقاب‌های خوشمزه‌ای را طبخ کنید که خوردن آن‌ها پیش از مبارزات باعث بالا رفتن قدرت سورا می‌شود. علاوه بر این اگر بتوانید تمامی آیتم‌های منوی اصلی را با کیفیت Excellent آماده کنید، رستوران رمی تبدیل به یک رستوران 5 ستاره می‌شود و کی‌بلید مخصوص سرآشپز را به عنوان هدیه دریافت خواهید کرد.

KINGDOM HEARTS ? 20190212015106

KINGDOM HEARTS ? 201902141516466بیاید کمی هم در مورد گشت و گذار در دنیای بازی صحبت کنیم. هر یک از دنیاهای بازی به شکل متفاوتی طراحی شده اند، برخی از دنیاها مانند دنیای Toy Story و Tangled معمولا مسیری خطی را برای روایت داستان به کار می‌برند، این در حالی است که محیط دنیای Big Hero 6 و دزدان دریایی کارائیب تقریبا حالت Open World دارد. این مسئله به خصوص در دنیای دزدان دریایی کارائیب بسیار خودنمایی می‌کند. یک نقشه بزرگ در اختیار شماست و می‌توانید با کشتی خودتان جزیره‌های فراوان دنیای بازی را کشف کنید، با کشتی های دشمن مبارزه کنید، یا اینکه به همراه دانلد و گوفی وارد دنیای اسرارآمیز زیر آب شده و آزادانه آب‌های اقیانوس را درنوردید. در دنیاهای بازی آیتم‌ها و نشانه‌های متنوعی برای پیدا کردن وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها نشانه‌های میکی ماوس است. این نشانه‌ها که در سراسر بازی پراکنده شده اند را می‌توانید با بیرون آوردن دوربین گوشی هوشمند سورا ثبت کنید؛ به ازای ثبت میزان مشخصی از این نشانه‌ها آیتم‌هایی کاربردی دریافت خواهید کرد. علاوه بر این نشانه‌ها تعداد زیادی مینی‌گیم کلاسیک در گنجینه‌هایی پنهان در هر یک از دنیاهای بازی قرار دارد که با پیدا کردن‌شان می‌توانید آن‌ها را از طریق گوشی هوشمند سورا بازی کنید؛ این مینی‌گیم‌ها اگرچه چندان پیچیده نیستند اما تداعی کننده حس نوستالژیک عناوین قدیمی هستند که زمانی روی کنسول‌های دستی قدیمی بازی می‌کردیم.

    KHIIITMB 1 KHIIITMB 4 KHIIITMB 3 KHIIITMB 2

یکی از مزیت‌های استفاده از محتوای لایسنس شده (دیزنی) این است که این محتوا نباید کوچکترین تغییر منفی یا گمراه کننده را در مورد شخصیت‌ها یا دنیای مورد نظر به همراه داشته باشد. از این جهت شاهد طراحی‌ها و انیمیشن‌های با ظرافتی هستیم که در برخی موارد نمی‌توان کوچک‌ترین تفاوتی بین آن‌ها و انیمیشن‌های دیزنی پیدا کرد. طراحی محیط و شخصیت‌های داستان بسیار دقیق و با جزئیات انجام شده است، از این رو می‌توان به بهترین شکل ممکن با آن‌ها ارتباط برقرار کرد. شاید در مراحل ابتدایی بازی از این حجم از شباهت ظاهری تعجب کنید اما مطمئنا زمانی که به دنیای دزدان دریایی کارائیب برسید متوجه می‌شوید که جلوه‌های بصری بازی صرفا به بازسازی انیمیشن‌ها محدود نمی‌شوند و موتور بازی قادر است چیزی در حد یک فیلم سینمایی تمام عیار را به تصویر بکشد! 

بازسازی یکی از محبوب ترین صحنه‌های انیمیشن فروزن این بار با حضور سورا، دانلد و گوفی

رعایت جزئیات در محتوای لایسنس شده فقط به جوانب ظاهری محدود نمی‌شود از این رو شاهد صداگذاری شخصیت‌های محبوب دیزنی توسط صداپیشه‌های اصلی‌شان هستیم که همین مسئله ارزش بالایی به تجربه بازی اضافه می‌کند. البته صداگذاری برخی از شخصیت‌ها نظیر وودی توسط صداپیشه اصلی انجام نشده است اما با این حال بسیار به آن نزدیک است (هرچند از نظر من به عنوان یک طرفدار سرسخت تام هنکس، چندان راضی کننده نبود). موسیقی متن بازی توسط آهنگساز خوشنام نسخه‌های قبلی، Yoko Shimomura ساخته شده است که در کارنامه خود آثار درخشانی نظیر Street Fighter II: The World Warrior و Super Mario RPG را دارد. موسیقی متن بازی شامل قطعاتی گوش نواز و به خاطر ماندنی است که از نظر ریتم و متن ترانه دست کمی از آثار مشهور دیزنی ندارند.

KINGDOM HEARTS ? 20190204235121

شاید این جمله اندکی کلیشه و تکراری به نظر برسد اما حقیقتا Kingdom Hearts III جزو آن دسته از عناوینی است که مشابه آن را به سختی می‌توان پیدا کرد؛ قدم گذاشتن در دنیای زیبای انیمیشن‌های دیزنی، همراه داشتن دانلد و گوفی به عنوان دوست و همراه، استفاده از کی‌بلیدهای شگفت انگیز به عنوان سلاح اصلی، داستانی بسیار پیچیده اما در عین حال دوست داشتنی، آشپزی در رستوران موش سرآشپز و از همه مهم‌تر لبخند کاریزماتیک Sora همگی جزو دلایلی هستند که باعث تبدیل Kingdom Hearts III به عنوانی منحصربفرد و تکرار نشدنی شده اند. اگر حس می‌کنید که از دیدن این فاکتورها در یک بازی نقش آفرینی ژاپنی لذت می‌برید مطمئنا از تجربه این بازی پشیمان نخواهید شد.


نقد بازی Metro Exodus جدید و عالی

نقد بازی Metro Exodus جدید و عالی

«مترو اکسِدس» (Metro Exodus) تعریف دقیقی از کلمه دنباله یا همان Sequel است. تجربه کردن مترو اکسدس تفاوت نسل هفت و هشت را به رخ می‌کشد و مقایسه آن با Last Light رشد و پیشرفت صنعت بازی را در این سال‌ها عیان می‌سازد. مترو اکسدس به جای اینکه وارد جریان امروزی بازی‌ها شود، چشم خود را روی آن‌ها می‌بندد و فارغ از اینکه مخاطب امروزی چه سلیقه‌ای دارد و چه چیزی را می‌پسندد، مسیر خودش را دنبال می‌کند. به پایان رساندن بازی و مرور کردن آنچه که استودیو 4A Games (سازنده اثر) در این سال‌ها گذراند، این جمله کلیشه‌ای و معروف که «آدم‌ها در محدودیت ستاره می‌شوند» را به یاد می‌آورد. اکسدس به ستاره 4A Games تبدیل شده. ستاره‌ای که هرچند درخشان است، اما گه‌گاهی میزان درخشش آن کم یا زیاد می‌شود. اگر آدم کمال‌گرایی باشید که با دیدن یک ایراد کوچک، بیخیال همه آن چیزهای مثبت می‌شود، شاید اکسدس ناامیدتان کند. در مقابل، اگر باور داشته باشید که چیزی در این کره خاکی بی‌نقص نیست، آن‌وقت است که همه چیز عوض می‌شود. در چنین زمانی، اکسدس ظاهر جدیدی برای‌تان پیدا می‌کند و جنبه‌های تازه‌ای از خودش را به نمایش می‌گذارد.

آخرین و جدیدترین قسمت فرنچایز Metro ضمن حفظ کردن اصالت و ریشه‌های خود، تجربه متفاوتی را از قبلی‌ها به مخاطب خود ارائه می‌دهد. تعریفش سخت است. در محیط‌ها قدم می‌زنید و دنیای غم‌زده مقابل چشم‌هایتان را می‌بینید. همه چیز با گسترده‌شدن بازی متفاوت به نظر می‌رسد، اما در عین حال خیلی خوب می‌فهمید که مترو، همان متروی گذشته است. مثل لباسی که مدت‌ها پیش آن را خریده‌ بودید و حالا که پس از چند سال سراغش می‌روید، می‌بینید نه تنها کهنه نشده، بلکه هنوز نو مانده و بوی روز اول را می‌دهد. شاید بهتر باشد Exodus را در چنین قابی توصیف و تصور کنیم. اثری که کم ایراد ندارد. اما از آن سو بیشمار نکته مثبت هم دارد که هر جور حساب کنیم، بی‌انصافی است آن‌ها را نادیده بگیریم. با این همه، متاسفانه صنعت بازیِ این سال‌ها دیگر به کسی رحم نمی‌کند. با کوچک‌ترین اشتباهی، به زباله‌دان‌های تاریخ پرت‌ می‌شوید. مترو از همین دسته است. از همان‌هایی که هیچ‌وقت به حق خود نرسیدند. Exodus هم به عنوان فرزند آخر مترو، باری دیگر این تراژدی را تکرار می‌کند.

exodus auroraبازی خارج از میدان جنگ هم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. اما این بستگی به شما دارد که بخواهید از آن‌ها استفاده کنید یا خیر. معمولا هربار که پیش یکی از کاراکترها می‌روید، آن‌ها شروع به حرف می‌کنند و درباره موضوعات مختلفی حرف می‌زنند. این مدل صحنه‌ها که یادآور ولفنشتاین هم هستند، کاملا اختیاری بوده و اگر علاقه‌ای نداشته باشید می‌توانید خیلی راحت از کنارشان بگذرید.

داستان اکسدس با طرح یک سوال مهم آغاز می‌شود: چه می‌شود اگر خارج از مترو آدم‌های دیگری زنده باشند؟ آرتیوم (قهرمان بازی) به منظور یافتن جواب این پرسش دست به کار می‌شود و در ادامه با پیدا کردن قطاری همراه با اعضای خانواده و دوستان خود سفری یک‌ساله را آغاز می‌کند. هر فصل، ایستگاهی برای گیمر است که مرحله جدیدی را آغاز و ماموریتی را به پایان برساند. یکی از تغییرات اساسی هم همین است. در اکسدس همه چیز به فضای سربسته و تاریک مترو یا آب و هوای برفی مسکو محدود نمی‌‌شود. محیط‌های بیابانی و خشک – که یادآور فیلم‌های مدمکس هستند – و جنگلی، این‌بار بخش مهمی را از بازی تشکیل می‌دهند. با این حال، بدون لحظه‌ای تردید بهتان اطمینان می‌دهم که اکسدس بهترین لحظاتش را از نیمه دوم داستان و زمانی که اثر از یک بازی سندباکس به همان خطی همیشگی تبدیل می‌شود، به نمایش می‌گذارد.

یکی از مواردی که اکسدس توفیق انجام دادنش را داشته این بوده که بازی از نظر سرعت روایت و ریتم داستان تقریبا بی‌نقص است. سرعت روایت و دادن اطلاعات داستانی به مخاطب معضلی است که حتی بهترین آثار چندسال اخیر صنعت بازی هم به درستی موفق به انجامش نشده‌اند. اما اکسدس این فاکتور مهم را سرلوحه روایت داستان قرار داده. ریتم رویدادگویی نه آنقدر تند و سریع است که نفهمید از کجا به کجا رسیدید و نه آنقدر کند و آهسته پیش‌ می‌رود که حوصله‌تان سربرود و مدام عقربه‌های ساعت را نگاه کنید. به نوعی، داستان و گیم‌پلی – با وجود بزرگ‌تر شدن محیط‌ها – دست در دست و کنار هم تا آخرین لحظه بازی پیش می‌روند. از دیدگاه من تعادلی که سازندگان اکسدس بین این دو بخش ایجاد کرده‌اند باید بیش‌تر از این‌ها مورد توجه قرار بگیرد. اکسدس را می‌توان یک «اکشن داستانی» قلمداد کرد.

شاید این سوال را بپرسید که برای تجربه بازی آیا نیاز است تا دو قسمت قبلی را تجربه کنیم یا خیر. در جواب باید بگویم که حتما این کار را انجام دهید. اول از هر چیز باید گفت که دو اثر قبلی بسیار ارزشمند بوده و حتی بعد از گذشت این همه سال، قابل‌بازی هستند. ضمن اینکه شناخت کاراکترها و آشنا شدن با خلق و خوی آن‌ها و کلا دنیای مترو، در تجربه‌تان تاثیرگذار است. با این حال، ارتباط کمی بین خط داستانی اکسدس و دو قسمت قبلی وجود دارد.

dn circleسر و کله چرخه روز و شب و تاثیراتش در مترو هم پیدا شده. روزی که از سوی سازنده کد بازی به دست‌مان رسید، پیشنهاد کردند که حواس‌مان به روز و شب باشد چرا که دنیای بازی در هر موقعیت رفتار متفاوتی از خود نشان می‌دهد. البته تفاوت در حد زمین و آسمان نیست و بیش‌تر به سبک بازی‌تان بستگی دارد. برای مثال اگر اهل مخفی‌کاری هستید و می‌خواهید به کمپ آدم‌ها حمله کنید، قطعا شبانگاه بهترین زمان حمله است. در روشنایی روز دشمنان به راحتی از چند صدمتری شما را تشخیص می‌دهند!

استودیو 4A Games از همان ابتدا و اولین قسمت مجموعه می‌خواست تا یک شوتر باورپذیر و واقعی را در مقابل مخاطب بگذارد. در 2033 تنها بخش بسیار کوچکی از این ایده محقق شد و ناقص ماند. از طرفی میل به شبیه‌سازی حرکات و سیستم کار با اسلحه‌ها باعث گردید تا تیراندازی به یکی از بزرگ‌ترین عیب‌های اثر تبدیل شود. در Last Light ضمن بزرگ‌تر و بازتر شدن محیط‌ها، سازنده یک قدم دیگر به این هدف نزدیک شد. خوشبختانه یا متاسفانه، حال Exodus به یک شوتر واقعی تمام‌عیار تبدیل شده است. تک‌تک حرکات و انیمیشن‌های آرتیوم، سیستم تیراندازی و گشت و گذار در محیط به شکلی طراحی شده است که گیمر واقعا احساس کند در آن محیط‌های ویران شده حضور دارد. واقعا هم همین‌طور است. در تمام ساعات بازی به شخصه خودم را در دنیای مترو حس می‌کردم و این ارتباط چنان در پوست و استخوانم رسوخ کرده بود که نمی‌توانستم برای ساعاتی متوالی به تجربه بازی بنشینم. این مورد را هم امروزه خیلی کم‌تر می‌بینیم. به هر طریق، نزدیک شدن به واقعیت دردسرهای خودش را هم دارد.

اینکه سیستم کنترل بازی بسیار واقعی باشد، خیلی خوب است، اما بالطبع تبعاتی هم در پی دارد. محض نمونه، سیستم شوتینگ یا همان تیراندازی واقعا دشوار است و حتی اگر بهترین و مجهزترین سلاح را هم داشته باشید، باز هم با چالش‌هایی برخورد خواهید کرد. این مورد ربطی به درجه‌سختی هم ندارد. حتی روی آسان‌ترین درجه هم باز مسئله شوتینگ مطرح است. اگر دو قسمت قبلی را همانند من تجربه کرده باشید یا اینکه حداقل با این دست آثار سر و کله زده باشید، بعد از گذشت چند ساعت همه چیز عادی به نظر خواهد رسید. اما به اجرا درآوردن چنین سیستمی، برای غالب گیمرهای امروزی که صبح‌شان را با عناوینی مثل Call of Duty، Fortnite و... شب می‌کنند، اصلا قابل تحمل نیست. بهتر است این‌طور بگویم که کار با اسلحه‌ها در مقایسه با آثار مدرن امروزی، یک جهنم واقعی است.

به شخصه چند ساعت ابتدا را فقط مشغول هضم سیستم تیراندازی بازی بودم! در ادامه توانستم بیش‌تر با آن هماهنگ شوم و درکش کنم. شوتینگ واقعی تنها یکی از موانعی است که در مقابل بازی‌کنندگان امروزی قرار دارد. در Exodus المان‌های بقا (Survival) پررنگ‌تر از گذشته‌ شده‌اند و دائما باید حواس‌تان به میزان مهمات‌‌ باشد. در نتیجه، برای به دست آوردنشان باید حسابی محیط‌های بازی را شخم بزنید و هر چیزی که می‌بینید را جمع کنید

 در این چند روز با افراد زیادی درباره اکسدس صحبت کردم. بیش‌تر آن‌ها اعتقاد داشتند سیستم کنترل بازی آزارشان داده. حتی افرادی را دیده‌ام که صدای تِق‌ِتِق پاهای آرتیوم حین دویدن دیوانه‌شان کرده است! بنابراین، مهم‌ترین دلیلی که مانع لذت بردن شما از اکسدس می‌شود را همین می‌دانم. آیا می‌توانید با کنترل سفت و سنگین بازی کنار بیایید و با آن هماهنگ شوید؟ اگر جواب‌تان بله است، اکسدس را تجربه کنید و نگران مابقی موارد نباشید. دیگر هیچ چیزی مانع از لذت‌ بردنتان نمی‌شود.

چند روز پیش از انتشار اثر برای بار چندم Last Light را شروع کردم. موضوعی که توجه‌ام را جلب کرد این بود که محیط‌های بازی بزرگ‌تر شده بود، اما اگر واقع‌بینانه نگاه کنیم، دلیلی برای گشتنم وجود نداشت. تنها چیزی که گیرم می‌آمد، یک مشت تیر یا دفترچه خاطرات بود. از آنجایی که می‌دانستم این‌بار محیط‌های بازی وسیع‌تر شده، با خودم گفتم که چه خوب می‌شود اگر سازندگان تغییری در مکانیک‌ها به وجود بیاورند و آن‌ها را با المان‌های سبک یکی کنند. باید بگویم اکسدس دقیقا انتظاراتم را برآورده کرده است. این‌بار به جای فشنگ‌ها و خرید و فروش آن‌ها، سیستم ساخت و ساز (Crafting) اضافه شده که برای استفاده از آن باید منابع مختلفی را از محیط جمع کنید. علاوه بر این، آپگریدهایی هم برای لباس آرتیوم قرار داده شده که هر کدام خصایص مخصوص به خود را دارد؛ برای مثال یکی از آپگریدها قابلیت حمل مهمات بیشتر را به گیمر می‌دهد. از دیدن چنین مواردی بسیار شادمان شدم چرا که دقیقا همان چیزی بود که انتظارش را می‌کشیدم. از این رو، گشتن در محیط‌های اکسدس – به جز مرحله The Volga - هیچ‌گاه برایم خسته‌کننده نشد.

exodus weaponشخصی‌سازی اسلحه‌ها از پایه و اساس تغییر کرده. می‌توانید اسلحه‌ها و اضافاتشان را از گوشه و کنار محیط پیدا کنید و همان لحظه استفاده کنید. بر خلاف دو قسمت قبلی، دیگر هیچ نیازی به فروشندگان یا رسیدن به یک نقطه مشخص نیست.

حقیقتی که درباره سری Metro وجود داشته این است که هر دو گروه هواداران و منتقدان بازی این را قبول دارند که مترو همیشه از نظر هنری و زیبایی بصری در سطح بسیار بالایی قرار داشته. در اکسدس، با وجود بزرگ‌تر شدن محیط، زیبایی بصری به اوج خود رسیده. راحت بگویم، طراحی هنری و بصری بازی مات‌تان می‌کند. مناظر واقعا حیرت‌انگیزند. غیرممکن اکسدس را تجربه کنید و جذب محیط‌ها نشوید. هر سلیقه‌ای که داشته باشید و هر سن و سالی که داشته باشید، اکسدس در این مورد به ستایش وادارتان می‌کند. هر چیزی که روی صفحه به نمایش درمی‌آید، زیبا است. هرچند باید افسوس خورد که مشکلات فنی و تکنیکی گیمر را در طول داستان رها نمی‌کنند. بزرگ‌ترین اشکالی که در این قسمت به چشم می‌خورد، صفحات بارگذاری به شدت طولانی است. زمانی که برای اولین بار می‌خواهید وارد بخش داستانی شوید، احتمال دارد حتی تا چهار دقیقه هم معطل شوید. در کنار این مورد، باگ‌ها بعضی مواقع واقعا اذیت‌کننده هستند و بعضا مانع از پیشروی می‌شوند.

Metro Exodus همان مترویی است که منتظرش بودید. همان استالکری است که سال‌ها در حسرتش مانده بودید. تا به اینجای کار، Resident Evil 2 Remake و Exodus بهترین آثاری بوده‌اند که در سال 2019 تجربه کرده‌ام. دوست دارم بگویم حتما تجربه‌اش کنید، اما متاسفانه همه افراد نمی‌توانند با مشکلات کنترل و هاردکور بودن آن کنار بیایند. همین مورد کافی است که Exodus از یک اثر همه‌پسند و شاهکار، به یک عنوان کالت تبدیل شود که تنها عده کمی می‌توانند با آن کنار بیایند.


نقد بازی Apex Legends جدید و عالی

نقد بازی Apex Legends جدید و عالی

شاید اگر تا قبل از تجربه‌ی Apex Legends از بسیاری از افراد راجع به سبک بتل رویال می‌پرسیدید، پاسخشان را با کلی تخریب و انتقاد همراه می‌کردند و آن را تا حد و اندازه‌ی یک سرطان بالا می‌بردند! البته چنین حقی را هم تا حدودی داشتند؛ چراکه با وارد شدن این سبک به دنیای ویدیو گیم، استانداردهای بسیاری از سازندگان تا حد زیادی پایین آمد و حتی بسیاری هم تصمیم به حذف بخش داستانی از عناوین خود گرفتند و همین تصمیمات غلط باعث شد تا بسیاری از مخاطبان قدیمی این صنعت، مشکلی اساسی با سبک بتل رویال پیدا کنند و این سبک را باعث‌وبانی تمام مشکلاتشان بدانند. هرچند که علاوه بر تمامی این تصمیمات غلط، سازندگان عناوین اصلی این سبک یعنی PUBG و Fortnite هم به‌اندازه‌ی کافی تأثیرات خود را بر روی این صنعت گذاشتند و باوجوداینکه عناوینشان کاملاً قابل‌قبول و خوب بودند، به خاطر فرهنگ غلطی که سبک بتل رویال در جامعه‌ی گیمینگ رواج داد مورد نفرت بسیاری قرار گرفتند.

این وضعیت باوجود نفرت‌ها و محبوبیت‌های عناوین مختلف بتل رویال برای مدت زیادی ادامه داشت تا اینکه درنهایت، همین چند هفته پیش شاهد انتشار یک بازی بتل رویال از یکی از بهترین شوتر سازان این صنعت یعنی Respawn Entertainment بودیم که توانست به فضای بی تلاطم این سبک حال و هوایی تازه ببخشد و تبدیل به بهترین بازی بتل رویال نسل شود! امروز در بازی‌مگ قصد بررسی عنوانی را داریم که شاید بسیاری از بازیکنان ایرانی هنوز موفق به تجربه‌ی آن نشده‌اند؛ اما بااین‌حال، این موضوع نمی‌تواند مانع از ارائه‌ی یک بررسی کامل درباره‌ی بازی تازه‌ساخت ریسپاون اینترتینمنت یعنی Apex Legends شود.

 Apex LegendsApex Legends دقیقا از همینجا آغاز می‌شود!

قبل از هر چیز دیگری، می‌خواهم این را بگویم که ببینید تأثیر سبک بتل رویال در این صنعت تا چه حد زیاد است که ناشری همچون الکترونیک آرتز را مجبور کرده تا عنوانی کاملاً رایگان و بدون ویژگی‌های pay to win را راهی بازار کند! شاید بسیاری به علت‌های مختلف با این سبک مخالف باشند، ولی گاهی اوقات باید این تعصبات را کنار بگذاریم و در عوض اینکه با یک سبک مخالف باشیم و خودمان را از لذت بردن از بازی‌های آن محروم کنیم، بهتر است که با عاملان اصلی از بین رفتن ارزش هنر در بازی‌ها یعنی سازندگان و حتی خودمان -که گاهی با طرفداری‌های بی‌جا باعث تشویق سازندگان می‌شویم- مخالفت کنیم و از یک ژانر انتظار بازگرداندن این صنعت به وضعیت گذشته‌اش را نداشته باشیم!

Apex Legends دقیقاً یکی از عناوین سری تایتانفال اما این بار در سبک بتل رویال است که تنها تفاوت آن با دوگانه‌ی اصلی، نبود تایتان‌ها و یک بخش داستانی در بازی است. در حالت دیگر، ایپکس را می‌توان ترکیب دو پادشاه این سبک یعنی پابجی و فورتنایت با تم تایتانفال دانست که در بدترین حالت ممکن می‌توان آن را آمیزه‌ای از تمام نقاط قوت این دو بازی دانست که ریسپاون تمامی آن‌ها را در بازی جدید خود جمع کرده است و تا حد امکان، نقاط ضعف عمده‌ی این سبک را در بازی خود برطرف کرده است.

  Apex Legendsتمامی لجندهای بازی در یک نگاه

ماهیت ایپکس و اینکه این عنوان با چه ویژگی‌هایی شناخته می‌شود، هر دو سؤالاتی هستند که برای بسیاری از بازیکنانی که به دیگر عناوین بتل رویال عادت کرده‌اند پیش می‌آید و قطعاً ریسپاون و الکترونیک آرتز هم پاسخ‌هایی را برای این سؤالات دارند تا این افراد را از دیگر بازی‌ها جدا کرده و آن‌ها را تبدیل به مخاطبان دائمی بازی جدید خود کنند. بدون هیچ مقدمه‌ای، اصلی‌ترین ویژگی‌های Apex Legends، لجندها و گان پلی کاملاً متعادل و انعطاف‌پذیر بازی است.

Apex Legends با انتخاب یک لجند در ابتدای هر بازی آغاز می‌شود. تا به اینجا هشت لجند مختلف در بازی وجود دارند که شش تای آن‌ها رایگان و دو لجند دیگر قابل‌خرید هستند. هریک از این لجندها، دارای سه قابلیت Passive، Active و Ultimate هستند که هریک از آن‌ها، بر اساس سبک هیروی موردنظر در طول بازی قابل‌استفاده هستند. ویژگی دائمی یا Passive هر لجند، قابلیتی است که هیروها بدون هیچ وقفه‌ای می‌توانند از آن استفاده کنند و یا در موقعیت‌های خاص این ویژگی‌ها برای آن‌ها به‌طور خودکار فعال می‌شوند. قابلیت‌های Active و Ultimate برخلاف ویژگی قبلی به‌طور خودکار فعال نمی‌شوند و این شما هستید که می‌توانید با شارژ شدن آن‌ها به استفاده کردن از آن‌ها بپردازید. ویژگی‌های اکتیو، در رابطه با قابلیت‌هایی است که دارای شارژ و یا کولدان مشخصی باشند و پس از حدود 15 ثانیه بعد از استفاده شدن، دوباره قابل‌استفاده می‌شوند؛ درحالی‌که قابلیت‌های Ultimate، به مدت‌زمانی در حدود چند دقیقه نیاز دارند تا فعال شوند و در عوض قدرت بسیار بیشتری نسبت به دیگر قابلیت‌ها دارند و معمولاً می‌توانند نتیجه‌ی یک مبارزه یا حتی یک بازی را عوض کنند.

  Apex Legendsجزئیات در میان محیط‌های بازی موج می‌زند

Apex Legends یک بازی شوتر واقعاً سریع است و در کنار سریع بودن، معمولاً مبارزات خود را از فاصله‌ای نه‌چندان دور دنبال می‌کند و به‌هیچ‌وجه اجازه‌ی کمپ کردن و یا برگزاری یک مبارزه‌ی بوکس با شاتگان (به‌هیچ‌وجه منظورمان فورتنایت نیست!) را به شما نمی‌دهد. در حقیقت بازی این اجازه را به شما می‌دهد تا مانند فورتنایت تمرکز خود را بر روی مبارزات نزدیک بگذارید و مبارزات از فاصله‌ی دور –که تخصص پابجی هستند- را رها کنید و یا کاملاً برخلاف این روش عمل کنید؛ اما برای داشتن یکی از این دو فایت، باید حسابی خود را در بازی تمرین دهید و پس از حدود صد بازی درست‌وحسابی، از خود انتظار موفقیت در این سبک از فایت‌ها را داشته باشید.

اگر می‌خواهید بدانید که چرا ایپکس به این شدت با دو سبک عادی فایت در بازی‌های بتل رویال مخالف است، پاسخ این است که تمرکز Apex Legends بر روی مبارزات میان برد است. برای اینکه بتوانید درک درستی از این «میان برد بودن» داشته باشید، فاصله‌ای که فورتنایت در مبارزات خود بر روی آن تمرکز می‌کند را 50 و این فاصله در پابجی را 200 متر در نظر بگیرید؛ در این حالت، فاصله‌ی قابل‌اطمینان و تضمین‌کننده‌ی موفقیت در ایپکس 100 متر خواهد بود. چنین فاصله‌ای، قطعاً برای به چالش کشیدن مهارت‌های شما در انجام یک بازی شوتر کاملاً کافی خواهد بود و از سوی دیگر این حس را به شما می‌دهد که حداقل در حال انجام یک بازی شوتر هستید!

  Apex Legendsدر ایپکس دقیقا همانند پابجی تعداد محدودی جا برای اسلحه دارید و از سوی دیگر، مانند فورتنایت می توانید بدون توجه به وزن آیتم‌ها، چند اسلات را پر کنید.

با این تفاسیر، به‌راحتی می‌توان فهمید که اگر به دنبال یک بازی فوق‌العاده مهارتی می‌گردید بهتر است که سراغ فورتنایت بروید و اگر به دنبال یک بازی شوتر کاملاً واقع‌گرایانه و آرکید هستید، PUBG در اختیار شما خواهد بود؛ اما هنگامی‌که به سراغ ایپکس بیایید، متوجه می‌شوید که این بازی نه آن‌قدرها هم به مهارت و سرعت عمل برای زنده ماندن نیاز دارد و نه آن‌قدر واقعی است که از یک‌طرف بام بیفتد و باعث شود تا کسانی که با شوترهای واقع‌گرایانه رابطه‌ی چندان خوبی ندارند، دست رد به سینه‌ی این بازی بزنند. به‌هرحال داریم درباره‌ی شوتری صحبت می‌کنیم که ساخته‌ی سازندگان سری تایتانفال است و بدیعی است که شاهد یکی از روان‌ترین و انعطاف‌پذیرترین شوترهای نسل باشیم.

اگر این تفاسیر هنوز هم شما را برای انجام این بازی مشتاق نکرده‌اند، بهتر است که چند ویژگی دیگر را هم به بازی اضافه کنیم. اول از همه، Apex Legends با ترکیب کردن سلاح‌های دو بازی فورتنایت و پابجی، توانسته به فرمول جالبی برسد که قطعاً بازیکنان را راضی خواهد کرد. اگر فورتنایت بر روی پیدا کردن سلاح‌هایی با کلاس‌های بهتر تمرکز کرده باشد و در مقابل، پابجی سلاح‌هایش را با تجهیزات مختلف تقویت کند، Apex Legends دقیقاً ترکیب هردوی این موارد است. در ایپکس، شما دو نوع سلاح خواهید یافت: نوع اول سلاح‌ها کاملاً عادی هستند و در همان چند ثانیه‌ی اول می‌توانید به آن‌ها دسترسی پیدا کنید؛ اما نوع دومی از سلاح‌ها هم در بازی وجود دارند که از آن‌ها به‌عنوان سلاح‌های legendary یاد می‌شود که دارای قدرت فوق‌العاده زیاد و تجهیزات لجندری هستند و به این راحتی‌ها هم در بازی یافت نمی‌شوند.

  Apex Legendsفایت‌های بازی پر شده‌اند از دود و شیلد و مواردی از این قبیل

علاوه بر سلاح‌ها، تجهیزات اضافی قابل افزودن به سلاح‌ها هم در Apex Legends وجود دارند که دارای کلاس‌های خاص خود هستند. هریک از این کلاس‌ها، با توجه به قابلیتی که به سلاح می‌دهند در چهار سطح طبقه‌بندی می‌شوند که البته علاوه بر این اتچمنت‌ها، دیگر آیتم‌های بازی مانند شیلدها و باتری‌های شارژ کننده شیلدها هم در همین سطح‌ها طبقه‌بندی می‌شوند که با افزایش این سطح‌ها، عملکرد آن‌ها هم مفیدتر خواهد بود.

باوجود تمامی این موضوعات و ویژگی‌های جالب در Apex Legends، شاید چند موضوع به‌شدت به تجربه نهایی شما لطمه وارد کنند. موضوع اول، نبود تفاوت چندان محسوس میان برخی سلاح‌های یک دسته و همچنین بی‌ارزش بودن چند مورد از سلاح‌های موجود در بازی است. این موضوع متأسفانه بر تنوع گان پلی بازی که نکته‌ای بسیار مهم در عناوینی مانند ایپکس محسوب می‌شود لطمه می‌زند و باعث می‌شود تا گاهی اوقات حس کنید که برخی سلاح‌های بازی تنها برای پر کردن لیست سلاح‌ها در بازی قرارگرفته‌اند و ارزش دیگری ندارند.

ایراد دوم و بسیار بزرگ‌تر Apex Legends، محیط شدیداً کوچک و تکراری آن است. متأسفانه ایپکس یک نقشه‌ی بسیار کوچک را داراست که در همان ابتدای بازی می‌توانید از ابتدا تا انتهای را مشاهده کنید و تنوع محیط‌های آن‌هم در حدی نیست که بتوانید برای مدت زیاد مشغول گشت‌وگذار در محیط‌ها و سرگرم شدن در آن‌ها شوید. بااین‌حال، نمی‌توان از کمبود تنوع محیط‌ها ایراد چندانی گرفت چراکه تنوع بخش‌های مختلف نقشه‌ی بازی در سطح نسبتاً خوبی قرار دارد.

  Apex Legendsیکی از پرکاربردترین قابلیت‌های Ultimate بازی، یعنی پورتال

از آنجایی که به‌مانند هر عنوان بتل رویال دیگری در Apex Legends هم خبری از بخش داستانی نیست، یک‌راست به سراغ بخش گرافیک بازی می‌رویم. گرافیک Apex Legends دقیقاً برخلاف گیم پلی آن، چیزی متفاوت از دیگر عناوین محبوب بتل رویال است. ایپکس یک بازی واقع‌گرایانه با گرافیکی پر از جزئیات واقعی نیست؛ اما در مقابل، یک گرافیک سلشید و کارتونی هم ندارد که باعث شود تا همانند فورتنایت، بسیاری از بازیکنان جنبه‌های مثبت و لذت‌بخش بازی را تنها به خاطر گرافیک بازی نادیده بگیرند.

از اینکه تا به اینجا، Apex Legends را بیشتر به‌جای بررسی مقایسه کرده‌ام عذر می‌خواهم اما به علت کلیشه‌های بسیار زیادی که در عمق سبک بتل رویال ریشه زده‌اند، مجبور هستیم تا گاهی اوقات کمی هم از عنصر مقایسه بهره ببریم تا همه‌چیز به‌طور کامل و واضح روشن شود. ایپکس ازنظر گرافیک هنری عالی است. سبک گرافیکی بازی دقیقاً همان سبکی است که در سری تایتانفال شاهدش بودیم: ترکیب عناصر واقع‌گرایانه با جزئیات تخیلی آن‌هم در محیط‌های باز طبیعی و جنگ‌زده‌ای که موجودات عظیم‌الجثه‌ی عجیبی در اطراف آن پرسه می‌زنند.

  Apex Legendsاین پینگ کردن‌ها حکم سریع و تاکتیکی‌ترین راه برای برقراری ارتباط میان شما و اسکوادتان را دارند.

گرافیک هنری بازی بیشتر بر روی جزئیات تمرکز دارد و سعی می‌کند تا با ارائه‌ی محیط‌ها، شخصیت‌ها و آیتم‌های شدیداً پر جزئیات، هنر سازندگانش را به ر خ بکشد و خب در این زمینه هم به بهترین نحو ممکن عمل می‌کند. وجه برتری گرافیک ایپکس، تمی است که بازی در آن قرار دارد. وجود تمی در حال و هوای تایتانفال و با جزئیاتی بسیار زیاد، قطعاً یکی از بهترین چیزهایی است که ریسپاون اینترتینمنت برای بازی جدید خود در نظر گرفته است.

در مقابل بخش هنری بازی که پر شده است از جزئیات و طراحی‌های فراوان، بخش فنی گرافیک بازی را داریم که متأسفانه عملکرد چندان مثبتی ندارد و گاهی اوقات به خاطر وجود باگ‌های گرافیکی عجیب‌وغریبش، تا حدی اذیت کننده هم می‌شود. اگر قرار باشد تا بازهم مقایسه‌ای میان عناوین بتل رویال انجام دهیم، قطعاً پابجی بهترین گرافیک فنی ممکن در میان این عناوین را دارد؛ گرافیک فنی فوق‌العاده‌ای که باعث می‌شود تا بازی باوجود گرافیک واقع‌گرایانه‌اش به‌شدت زیبا و جذاب جلوه کند.

  Apex Legendsمرز میان بهشت و جهنم، مرگ و زندگی!

در Apex Legends اما توجه چندانی به گرافیک فنی بازی نشده و همه‌چیز تنها در سطح یک بازی متوسط –به همراه باگ‌های فراوان گرافیکی- باقی‌مانده است. کیفیت تکسچرها و جزئیات بازی تقریباً خوب است و بازی ازنظر نورپردازی هم حرف‌هایی برای گفتن دارد؛ اما درنهایت، ایپکس نمی‌تواند آن‌طور که بایدوشاید از گرافیک فنی خود برای بهتر کردن گرافیک هنری استفاده کند و همه‌ی این موارد در حدی باقی می‌مانند که فقط قابل‌قبول باشند و بااین‌حال، باگ‌هایی مانند لود نشدن تکسچرها و افت فریم‌های ناگهانی، در کنار بهینه‌سازی نه‌چندان خوب نسخه‌ی پی سی، همگی باعث می‌شوند تا بازی ازنظر فنی نتواند چندان خوب ظاهر شود.

به‌عنوان اولین بازی بتل رویالی که «واقعاً» دارای شخصیت‌های متفاوت و تأثیرگذار است، ایپکس در بخش صداگذاری بسیار عالی عمل می‌کند. هر شخصیت دارای یک صداپیشه‌ی مختص به خود و متناسب با حال و هوای ظاهری آن شخصیت است که به ادا کردن دیالوگ‌های نه‌چندان زیاد موجود برای آن‌ها می‌پردازد. این صداگذاری شاید در حد و اندازه‌ی یک بازی AAA با بخش کمپین داستانی کامل نباشد؛ اما به‌عنوان یک بازی تماماً آنلاین در سبکی که هیچ‌گاه رنگ شخصیت‌پردازی درست‌وحسابی را به خود ندیده است، چنین چیزی بسیار عالی محسوب می‌شود.

  Apex Legendsجزئیات طراحی سلاح‌های بازی هم همانند محیط‌ها فوق العاده است.

در اینکه Apex Legends بهترین بتل رویال نسل است شکی نیست. وجود نقاط قوت بسیار، در عین رعایت تمام اصول شوتر و گیم پلی سریع و روان بازی، همگی مواردی هستند که می‌توانند یکی از لذت‌بخش‌ترین تجربیات شوتر را برای شما فراهم کنند. بااین‌حال، قطعاً وجود برخی محدودیت‌ها مانند ضعف در سرورهای بازی و همچنین وجود محدودیت برای بازیکنان ایرانی، سه‌نفره بودن اسکوادهای بازی که کمی عجیب و گاه اذیت کننده است و ظرفیت 60 نفره‌ی هر راند، همگی از مواردی هستند که می‌توانند گاهی اوقات موجب اذیت شدن بازیکنان شوند که البته با گذشت زمان، قطعاً به شرایط جدید عادت خواهید کرد.


نقد بازی Treasure Stack جدید

نقد بازی Treasure Stack جدید

شاید مدت بسیاری از زمان عرضه‌ی یک بازی تفننی خوب و دوست‌داشتنی برای پلتفرم‌های غیر موبایلی می‌گذرد و اگر چنین عناوینی هم وجود داشته‌اند، بیشتر در سبک‌هایی غیر از سبک پازلی (البته که در بازی مورد بررسی امروزمان، این سبک به طرز خوبی تلفیق یافته با دیگر سبک‌های مینی گیمی شده است) راه خود را باز کرده‌اند و حال باید گفت که در حق سبک پازلی-تفننی قدیمی و محبوبی که زمانی Candy Crush Saga –در پلتفرم موبایل- پرچم‌دار آن بود، ظلم شده است و در این سال‌ها، نه سازندگان و نه مخاطبان، آن‌طور که باید و شاید به آن توجه نکرده‌اند (دقیقاً همان اتفاقی که برای بسیاری از سبک‌های قدیمی و محبوبی افتاد که امروزه حتی نام آن‌ها هم برایمان تازگی دارد) و این موضوع باعث شده تا این سبک برخلاف پتانسیل‌های بسیار زیادش به‌قدری تنها و خارج از محدوده‌ی توجه قرار بگیرد که حتی برخی آن را یک سبک بی‌ارزش و پول‌ساز بدانند که حتی بهترین عناوین آن‌هم تنها برای پول‌سازی ساخته شده‌اند. به همین جهت است که امروز در بازی‌مگ، قصد نقد و بررسی عنوانی به نام Treasure Stack را داریم ه با قدم گذاشتن در سبک پازل-تفننی، توانسته یک‌بار دیگر ارزش‌های مرده‌ی این سبک را باز بیابد و تجربه‌ای لذت‌بخش را به بازیکن ارائه کند.

Treasure Stack

Treasure Stack یک بازی پازلی ساده است که حداقل سبک کلی آن را بارها در عناوینی نظیر تتریس دیده‌ایم: قطعه‌هایی که از بالا به پایین می‌آیند را طوری مرتب کنید که قطعه‌های همرنگ در کنار یکدیگر قرار بگیرند و از صفحه حذف شوند. تا به اینجای کار که مشکل چندانی وجود ندارد و همه‌چیز به‌خوبی و خوشی با همان روال کلاسیک خودش پیش می‌رود. ولی همگی به‌خوبی می‌دانیم که چنین ایده‌ای، آن‌هم در سال 2019 میلادی یک شکست کاملاً قابل پیش‌بینی محسوب می‌شود و هیچ بازی‌سازی هم عقلش را آن‌قدر از دست نداده که بخواهد یک تتریس کولون را بسازد و منتشر کند! پس چرا Treasure Stack به‌عنوان یک بازی پازلی ارزش تجربه کردن و سرگرم شدن را دارد؟

خب پاسخ این سؤال تنها یک کلمه است: تلفیق! تلفیق کردن کاری است که Treasure Stack توانسته است به‌خوبی از عهده‌ی آن بر بیاید و به‌قدری سبک‌های مختلف را با اندازه‌های دقیق با یکدیگر مخلوط کرده است که حاصلش تبدیل یک معجون خنک و خوش‌طعم شده که هرکسی می‌تواند از آن لذت ببرد.

سبک اصلی Treasure Stack، پازل جور کردنی است که همان‌طور که اشاره کردم، به مانند سری تتریس باید در آن قطعه‌های مختلفی را با یکدیگر مطابقت دهید تا از روی صفحه حذف شوند و فضای خالی بیشتری برای اضافه شدن بلاک‌های بیشتر داشته باشید. قضیه اما به همین سادگی نیست و چالش در نظر گرفته شده برای بازی کمی بیشتر از مرتب کردن رنگ‌های یکسان در کنار یکدیگر باشد. بازهم همان‌طور که گفتم، هدف اصلی Treasure Stack تلفیق چند سبک محبوب مختلف با یکدیگر بوده تا در نهایت بتواند ساختار کلاسیک بازی‌های پازلی را با کمی هیجان بیشتر همراه کند. همه‌ی این موارد و اشارات مختلف، در نهایت ما را به اینجا می‌رساند که Treasure Stack علاوه بر سبک پازلی، از ویژگی‌های کلی ژانر پلتفرمر هم بهره می‌گیرد و با الهام گیری از جزئیات برخی سبک‌های دیگر، تبدیل به یک عنوان هیجان‌انگیز می‌شود.

Treasure Stack

در Treasure Stack، شما نقش شخصیتی با یک قلاب را دارید که وظیفه‌ی او کنار هم قرار دادن دو نوع بلاک خاص کلید و صندوقچه در کنار یکدیگر است تا از روی صفحه حذف شوند و جای بیشتری برای بلاک‌های دیگر باز شود. همین ساختار ساده، در Treasure Stack دچار تغییر و تحولاتی شده و بازی از یک عنوان stacking ساده و کلاسیک خارج شود و این بار با دو برابر کردن چالش موجود در این سبک، توانسته چالش‌های بیشتر و قابل‌قبول‌تری را ایجاد کند.

اما نکته‌ی اساسی و متمایزی که در Treasure Stack وجود دارد و آن را نسبت به دیگر عناوین مشابه کاملاً متفاوت می‌کند، وجود همان سبک پلتفرمری است که راجع به آن صحبت کردم. شاید کنار هم قرار دادن قطعات همرنگ در دو نوع مختلف کار چنان سختی نیست و احتمالاً پس از چند دقیقه، چنین چیزی تنها به یک بازی عذاب‌آور و خسته‌کننده تبدیل می‌شود که هیچ هدف و چالش خاصی را به بازیکن ارائه نمی‌دهد. ولی در Treasure Stack همه‌چیز فرق می‌کند! در ترژر استک، شما علاوه بر اینکه باید بلاک‌های مختلف را با هم هماهنگ و آن‌ها را از روی صفحه حذف کنید، وظیفه‌ی کنترل شخصیتی را هم بر عهده دارید که در طول بازی این بلاک‌ها را در نقاط مختلف قرار می‌دهد و یا آن‌ها را جابه‌جا می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، در اینجا قرار نیست خبری از سبک عادی تتریس در کنترل بلاک‌ها باشد، این شخصیت شماست که با به چپ و راست رفتن و بالا و پایین پریدن، قطعاتی را در دست می‌گیرد و با جهیدن از روی بلاک‌هایی که خودتان بر روی صفحه قرار داده‌اید، باید چالش سرعتی پلتفرمر بازی را هم کامل کنید.

از آنجایی که سکوهای زیر پای شما دقیقاً به دست خودتان ساخته می‌شود، می‌توان سبک سکو بازی Treasure Stack را نوعی سبک نوآورانه دانست که در آن به‌جای یک بازی خطی یک‌طرفه یا مراحل از پیش طراحی شده، با یک عنوان پلتفرمر کاملاً دینامیک اما محدود روبه‌رو می‌شوید که باید و باید با یک نگاه کاملاً محیطی با آن مواجه شوید و این موضوع را بدانید که حتی یک‌لحظه از دست دادن تمرکز هم می‌تواند مساوی باشد با از بین رفتن تمام نقشه‌هایی که تا به اینجا کشیده‌اید.

Treasure Stack

علاوه بر ترکیب دو سبک پلتفرمر و پازلی، بازی از چند ویژگی جزئی دیگر هم بهره می‌برد که بازی را جالب‌تر می‌کنند. اولین ویژگی، قابلیت استفاده از قلاب شخصیت بازی است. با استفاده از این قلاب، شما می‌توانید بلاک‌های مختلف را که با سرعت عادی به سمت پایین در حال حرکت هستند را بگیرید و آن‌ها را جابه‌جا کنید. این قابلیت که بیشتر شبیه همان فشردن دکمه‌ی پایین در بازی تتریس است، علاوه بر اینکه اجازه می‌دهد تا قطعات مختلف را سریع‌تر جایگذاری کنید، به خاطر وجود قابلیت جابه‌جای قطعه‌های موجود، این توانایی را هم در اختیارتان می‌گذارد که بتوانید این قطعه را با چند قطعه‌ی دیگر جابه‌جا کنید تا امتیاز بگیرید.

ویژگی بعدی، امکان جابه‌جا کردن قطعاتی است که در صفحه جایگذاری شده‌اند. از آنجایی که در Treasure Stack شاهد یک صفحه‌ی واقعاً کوچک برای بینهایت قطعه هستیم، بازی از ویژگی پلتفرمر بودن خود استفاده کرده و با کم کردن تأثیر پرش، در عوض کاری کرده است تا شما با جابه‌جا کردن قطعات و سپس جایگذاری آن‌ها، به روی بالاترین قطعه‌ی آن ستون بروید و از این طریق مشکل کمبود ارتفاعتان حل شود. با این حال، ویژگی اصلی این موضوع همان قابلیت جابه‌جا کردن قطعه‌هایی است که قبلاً بر روی یکدیگر چیده شده‌اند تا از این طریق خودتان بتوانید مشکل کمبود جایتان را حل کنید.

Treasure Stack

علاوه بر این‌ها، بازی دو نوع بلاک اضافه را هم در اختیار شما می‌گذارد که دسته‌ی اول همان بلاک‌های جایزه‌ی عناوین عادی است که می‌توانند تعداد زیادی از قطعات روی صفحه را حذف کنند. دسته‌ی دوم اما کاملاً متفاوت است و Demon Block نام دارد. دیمن بلاک‌ها در طول بازی، به‌صورت زمان‌بندی‌شده و در یک وارد صفحه می‌شوند و تنها را حذف کردن آن‌ها، حذف شدن بلاک‌های دیگر از روی صفحه است. اگر بخواهیم بگوییم که سخت‌ترین چالش Treasure Stack همین بلاک‌های زمان‌بندی‌شده‌ی بازی هستند حقیقت را گفته‌ایم؛ چراکه در طول بازی ممکن است بارها برنامه‌ی خاصی را داشته باشید و ناگهان یک ردیف کامل از این بلاک‌ها همه‌چیز را کنسل کنند و یا حتی در اواخر بازی که دیگر تمام صفحه پر شده است، با اضافه شدن یک ردیف از این دیمن بلاک‌ها همه‌چیز به اتمام برسد!

با وجود تمامی این موارد، Treasure Stack هم خالی از ایراد نیست و طبق معمول، بزرگ‌ترین ایراد یک بازی تفننی در این عنوان هم دیده می‌شود: نبود هدف. درست است که بازی‌های تفننی اصولاً نباید هدف خاصی داشته باشند و تنها برای پر کردن وقت مخاطب طراحی شده‌اند؛ اما با این حال، هیچ‌کس از بازی ساده‌ای که واقعاً هیچ هدف انگیزه دهنده‌ای ندارد لذت نمی‌برد. Treasure Stack هم دقیقاً یکی از همین عناوین است که از مخاطب خود می‌خواهد تنها هدفش برای ادامه دادن بازی، به دست آوردن اسکین‌های جدید برای قلاب و شخصیت‌های بازی باشد. شاید در چند ساعت اول برای آنلاک کردن اسکین‌های جدید تلاش کنید، ولی هنگامی‌که می‌خواهید زمان بیشتری را به Treasure Stack اختصاص دهید، واقعاً هیچ هدفی نمی‌یابید و در نهایت مجبور می‌شوید تا به آخرین تلاش بازی برای سرگرم نگه داشتنتان سری بزنید.

Treasure Stack

آخرین تلاش Treasure Stack، درواقع اصلی‌ترین بخش بازی هم محسوب می‌شود. شاید کمی عجیب باشد که یک بازی پازلی بخواهد بخش آنلاین داشته باشد؛ اما سازندگان Treasure Stack از آنجایی که می‌دانسته‌اند بازی آن‌ها قرار است یک بازی پازلی سرعتی باشد، تصمیم گرفته‌اند تا یک بخش آنلاین کوچک را هم به آن اضافه کنند تا آن بی‌هدفی اعصاب خورد کن دیگر عناوین پازلی، چندآن‌هم گریبان ساخته‌ی آن‌ها را نگیرد. با وجود اینکه مچ میکینگ Treasure Stack واقعاً پیرتان می‌کند تا بالاخره یک حریف در مقابلتان پیدا کند، در عوض به‌قدری هیجان‌انگیز و لذت‌بخش است که کاملاً ارزش امتحان کردن را دارد. در بخش آنلاین واقعاً چیز آن‌چنان به خصوصی وجود ندارد و همه‌چیز به رقابت شما و حریفتان برای دیرتر از میدان به در شدن خلاصه می‌شود. چنین بخش آنلاینی آن‌هم برای یک بازی پازلی، به‌قدری هیجان‌انگیز و سرعتی است که مطمئناً برای وارد شدن به آن باید چند ساعتی را در بخش آفلاین تمرین داشته باشید. هرچند بازی در کنار بخش آنلاین چندنفره، یک بخش لوکال هم دارد که در آن می‌توانید به‌صورت دو تا چهارنفره با دوستانتان به‌صورت آفلاین مسابقه دهید و از بازی کردنتان لذت ببرید.

از گیم پلی که بگذریم، Treasure Stack واقعاً حرف خاص دیگری برای گفتن ندارد. گرافیک پیکسلی بازی که به خاطر سادگی خود تعریف چندانی ندارد و سازندگان به‌قدری کم‌کاری کرده‌اند که حتی برای تنوع هم که شده، تنوعی به پس‌زمینه‌های بازی نداده‌اند و در کل بازی تنها شاهد یک محیط تکراری و بدون هیچ رنگ‌بندی جالب و خاصی هستیم. علاوه بر این‌ها، بازی تنها یک ترک تکراری دارد که در کل بازی پخش می‌شود و شاید اگر با عنوانی کمی بزرگ‌تر مواجه بودیم، چنین چیزی را بی‌احترامی به حقوق بازیکنان می‌دانستیم اما از آنجایی که Treasure Stack یک بازی مستقل واقعاً کوچک است، می‌توان تا حدی از این ایرادات چشم‌پوشی کرد.

Treasure Stack

حقیقت این است که Treasure Stack برای چند ساعت اولیه کاملاً هیجان‌انگیز و دوست‌داشتنی است و به دلیل تلفیق دو سبک کاملاً بی‌ربط، می‌تواند یک تجربه‌ی سرعتی جدید را برایتان رقم بزند. ولی هنگامی‌که چند ساعتی را در این بازی سپری می‌کنید، دیگر حس شور و شوق اولیه را ندارید و اینجاست که بخش آنلاین بازی به کمکتان می‌آید. ولی بخش آنلاین Treasure Stack هم به دلیل تکرار شدن همان سبک گیم پلی پس از چند ساعت کاملاً تکراری می‌شود و در نهایت امر، بازی کاملاً به فراموشی سپرده می‌شود.