30 شخصیت منفی و جذاب بازی های...
30 شخصیت منفی و جذاب بازی های...
30 شخصیت منفی و جذاب بازی های...
شخصیت مثبت، شخصیت منفی… پروتاگونیست، آنتاگونیست. اصولا زمانی که پای داستان در یک بازی رایانه ای به میان می آید خود به خود این دو کلمه نیز وارد می شوند و روند اصلی داستان را به دست می گیرند. البته همیشه اینطور نیست که هر بازی که داستان داشته باشد حتما پروتاگونیست و آنتاگونیست هم داشته باشد اما در بسیاری مواقع چنین است. در واقع اعمال و رفتار همین شخصیت های مثبت و منفی و واکنش هایی در موقعیت های مختلف از خود بروز می دهند، شالوده داستان را شکل می دهد و آن را برای ما جذاب یا کسل کننده می کند. وقتی می گوییم داستان یک بازی خوب است یعنی از برآیند کنش ها و واکنش هایی که شخصیت های مثبت و منفی داستان نسبت به هم و یا نسبت به اتفاقات مختلف در داستان داشته اند راضی هستیم و برایمان باورپذیر است و البته زمانی هم که از یک داستان گلایه داریم و آن را ضعیف قلمداد می کنیم نشانه آن است که این شخصیت های مثبت و منفی درست در داستان جاگذاری نشده اند و برآیند اعمال و رفتار آنها در داستان بازی برای ما منفی شده است. خلاصه بگویم، شخصیت های مثبت و منفی، جان داستان و اساس آن هستند و پررنگ ترین نقش را در موفقیت یا عدم موفقیت یک داستان دارند مخصوصا در بازی های رایانه ای که اغلب روند داستان شامل پیشروی پروتاگونیست بازی برای مقابله با آنتاگونیست داستان است و بازیباز تمرکز زیادی را بر این شخصیت ها معطوف می دارد. همانطور که قبلا نیز خدمت شما عزیزان در مقالات قبلی عرض کرده ام، داستان مفهومیست انتزاعی و صرفا کلمه “داستان” شاید تنها نشانگر حوزهای خاص باشد ولی نشانگر ایدهای انحصاری، خاص و ثابت نیست، بلکه تنها تجسمی از خیالات، روایات و ماجراهایی است که در ذهن میپرورانیم و مرز و محدوده خاصی ندارند و در چارچوبی خاص محصور نیستند. حال وقتی که قصد کنیم این مفهوم انتزاعی و این خیالات و روایات را در قالبی خاص بگنجانیم و در واقع آن را بر روی یک مورد خاص که در ذهن داریم پیاده کنیم آنگاه است که یک داستان خاص شکل میگیرد و نامی بر روی آن گذاشته میشود و شخصیتی خاص به خود میگیرد و از حالتی کلی تبدیل به یک منطقه مرزبندی شده میشود.
برای پیاده کردن و جان دادن به داستانی خاص، پس از مشخص کردن فضا و چهارچوب کلی زمانی و مکانی که برای آن داستان در نظر داریم، در قدم بعدی مهمترین نیاز، خلق و جان بخشیدن به شخصیتهای آن داستان است که قصد داریم ماجراهای قصه مورد نظرمان را بر روی آنها پیاده کنیم و در واقع داستان را بر شالوده این شخصیتها بنا کنیم. پس در یک داستان، این شخصیتها هستند که با اعمال و رفتار و سخنان و اتفاقاتی که از سر میگذرانند و واکنشهایی که در برابر کنشهای داستان انجام میدهند قصه را برای ما تعریف و ما را با خود همراه میکنند. هر چقدر که این شخصیتها بیشتر در ذهن نویسنده و سازنده داستان پرداخته شده باشند و پختهتر و عمیقتر خلق شوند بالطبع جذابیت آن داستان را نزد مخاطب خود بالا میبرند و جدا از این که همزاد پنداری با چنین شخصیتهایی که به مانند انسانهای واقعی پیچیده و عمیق هستند راحتتر است بلکه وجوه مختلف شخصیتی آنها به داستان حالتی چندوجهی میدهد و آن را از یک مسیر ثابت که تنها و تنها یک روایت یکبعدی و سطحی را برای ما تعریف میکند خارج خواهد ساخت. در واقع شخصیتها زیر بنای محکم و استوار یک داستان و روایت هستند و هر قدر که قویتر و مستحکمتر باشند پایهها و ریشههای این بنا را مطمئنتر و قدرتمندتر میسازند تا مخاطب با خیال راحت پای در این بنای استوار بگذارد و هر لحظه ترس از فرو ریختن این بنا نداشته باشد. حال وقتی که شخصیتها را خلق کردیم و به آنها عمق دادیم و آنها را آماده ورود به داستان کردیم، اینجاست که باید تابعی را برای داستان تعریف کنیم و شخصیتهای مختلف را در این تابع قرار دهیم تا بر این اساس روابط و ارتباطهای مختلف بین این شخصیتها با یکدیگر را برای مخاطب تعریف کنیم و بر این اساس داستانمان را پیش ببریم. در حقیقت هر چقدر هم که این شخصیتها عمیق و مستحکم ساخته شده باشند تا وقتی که با هم ارتباط نداشته باشند و رفتارهای مختلف آنها را در برخوردهای مختلف مشاهده نکنیم حتی نمیتوانیم بفهمیم که آیا اصلا این شخصیت عمیق و قدرتمند است یا خیر.

خیلی جالب است. شاید کسی که این عکس نگاه کند بگوید خب که چی. اینها کی هستن؟ اما ما گیمرها که نگاه می کنیم می توانیم مدتها بر روی همان یک شخص متمرکز شویم و به یاد بیاوریم و به یاد بیاوریم و به یاد بیاوریم….
رفتارها و اعمال مختلف یک شخصیت در قبال محیط اطراف و در ارتباط با دیگر شخصیت هاست که نقش و رویکرد آنها را در داستان بازی برای ما روشن میکند تا جایگاه آنها را در ذهنمان تثبیت کنیم. مثلا وقتی رفتار و اعتقادات و ارتباطهای مختلف شخصیت جوکر با دیگر شخصیتها را مشاهده میکنیم آن ها را در ذهنمان تجزیه و تحلیل میکنیم و مانند یک معادله، این جواب از ذهنمان بیرون میآید که با شخصیتی مریض و دیوانه طرف هستیم که هیچ رحمی ندارد و حتی به دنبال پول و ثروت نیز نیست. پس در این داستان جایگاهی در ذهنمان به نام جوکر میسازیم و بر اساس واکنشها و رفتار او مرزی مشخص برای وی تعیین میکنیم و او را در منطقهای مشخص ار تابع داستانیمان قرار میدهیم. حال از این پس انتظار داریم که رفتارهای جوکر در همان چارچوب خاصی که از او در ذهن داریم بگنجد و هر بار شخصیت وی زمین تا آسمان با چند دقیقه قبل عوض نشود. یعنی مثلا وقتی که میدانیم جان انسانها برای وی هیچ اهمیتی ندارند ناگهان مشاهده نکنیم که وی دارد برای نجات جان یک نفر فداکاری میکند! زیرا در باورهای ذهنی ما این شخص نمیتواند جوکر باشد چون محال است که وی برای نجات جان کسی فداکاری کند. در این حالت اعتماد ما به داستان از بین میرود و حس میکنیم داستان تابع مشخص و هیچ قانونی ندارد و این ضربه بزرگی به جذب مخاطب خواهد زد. با توجه به بحثهایی که مطرح شد میتوان نتیجه گرفت که در یک داستان مهمترین و کارآمدترین ابزار جذب مخاطب پس از خلق شخصیتهایی قوی، برقراری ارتباطات جذاب و پرکشش بین این شخصیتهاست، به نحوی که مخاطب را به دنبال سرانجام این ارتباطات و عاقبت این شخصیتها بکشاند و ریسمان اتصال ذهن او به داستان را با هر چه بهتر کردن این روند، قطورتر و مستجکمتر سازد تا حتی لحظهای نیز احتمال از هم گسستن این ریسمان و پاره شدن اتصال ذهن وی از داستان وجود نداشته باشد. در قالب سخن، این مسئلهای که مطرح کردیم آسان است و گفتن آن کاری بس سهل و ساده است، ولی در عالم خلق داستان این کار بسیار طاقتفرسا و سخت است و در واقع نیاز به هنر و نبوغ نویسنده و سازنده داستان و طراح شخصیتها دارد. به هیچ وجه فکر نکنید که استاد هیدئو کوجیما یک نابغه نیست. به طور یقین وی یک نابغه است، آیا فکر میکنید ممکن است کسی بدون داشتن مغز و ذهنی متفاوت از دیگران و بدون هوشی استثنائی، داستانی مانند سری Metal Gear بنویسد که صدها و شخصیت و وقایع مختلف داستانی را طی سالها به زیباترین شکل ممکن به هم پیوند دهد و حتی کوچکترین خدشهای نیز به آن وارد نباشد؟ به هیچوجه امکان ندارد. فقط یک نابغه است که چنین کاری از دستش بر میآید و قادر به خلق چنین دنیایی است. در صنعت محبوب ما، هنر هشتم یعنی بازیهای رایانهای نیز داستان و شخصیتها و ارتباط بین آنها در تعیین میزان لذت بردن ما از یک بازی بسیار تاثیرگذار و تعیینکننده هستند و اگر سازندگان بتوانند گیمپلی و مکانیکهای بازی را آمیخته و تنیده در داستان و روابط مختلف شخصیتها با یکدیگر به بازیباز تحویل دهند قطعا دل کندن از آن داستان و شخصیتها و در نهایت دل کندن از آن بازی بسیار دشوار خواهد شد. اگر بخواهیم در این مورد که ذکر کردیم مثالی بزنیم میتوانیم به عملکرد نوابغ استدیو Naughty Dog در سری بینظیر آنچارتد و در خلق رابطه بین Nathan Drake و Victor Sullivan و یا از آن بهتر به رابطه بین الی و جوئل در شاهکار The Last of Us اشاره کنیم که چنان استادانه بالا و پایین و فراز و نشیبهای این روابط را با مکانیکهای مختلف گیمپلی در هم آمیختهاند و چنان معجون یکدستی را پدید آوردهاند که بازی و داستان و گیمپلی و روابط و…. همه با هم در یک لحظه به خورد بازیباز داده میشود و هیچ کدام ذرهای از دیگری جدا نیستند. بله، این گونه است که شاهکارها خلق می شوند.

هر چه کدهای اخلاقی کمتری را در دفترچه قوانین خود داشته باشیم، منفی تر خواهیم بود. این فرد کلا دفترچه هم ندارد!
در طول تاریخ بازیهای رایانهای، عناوین بیشماری با داستانهای بیشمار و انواع و اقسام شخصیت های مثبت و منفی برای پلتفرمهای مختلف ساخته شدهاند و هر یک بازخوردهای مختلفی را در زمان خود از سوی بازیبازان و منتقدان دریافت کردهاند. گاهی داستان و شخصیتها آنقدر آبکی و سطحی بوده است که حتی قبل از تمام شدن بازی کل داستان و شخصیتهای آن را از یاد بردهایم و هیچ اهمیتی به داستان بازی ندادهایم و گاهی با عناوینی روبرو شدهایم که شخصیتها و داستان، آنچنان تاثیر عمیقی روی ما گذاشته اند که شاید اشک را از گونه ما سرازیر کرده و یا لبخند زیبایی را بر روی لبهای ما نشانده است. عناوینی که تا سالها و شاید تا آخر عمر آنها را و شخصیتها و داستان آنها را به طور جزء به جزء به خاطر خواهیم داشت و جزوی از کتابخانه و آرشیو ذهنی ما از دوران بازیباز بودنمان خواهند شد. چنین عناوین و شخصیتهایی علاوه بر آرشیو ذهنی ما در آرشیو بزرگ تاریخ نیز تا ابد ماندگار خواهند شد و همواره در سالها و نسلهای بعد نیز از آنها و خالقان آنها به نیکی یاد خواهد شد. در اکثریت قریب به اتفاق بازی ها، بازیباز در نقش شخصیت مثبت قصه قرار می گیرد و هدفش نابودی شخصیت منفی بازی است. از این رو و به دلیل این که شخصیت های مثبت در واقع شخصیت قابل بازی هستند، همواره در مجامع و محافل مختلف بازی های رایانه ای بیشتر به ان ها در مقایسه با آنتاگونیست ها پرداخته شده و می شود و توجه و تمرکز اصلی دست اندرکاران این صنعت بر روی پروتاگونیست بازی معطوف است. به همین دلیل نیز شخصیت های منفی کار بسیار بسیار سخت تری نسبت به پروتاگونیست ها برای دیده شدن دارند و باید در خلق آنها تلاش بسیار بیشتری صورت گرفته باشد. در واقع شخصیت های منفی اگر قرار است که دیده شوند و توجهات را به خود جلب کنند باید شخصیت پردازی بسیار قدرتمندی داشته باشند و طوری بر روی احساس بازیباز تاثیر بگذارند که حتی بیشتر از شخصیتی که کنترل وی را در دست دارد به شخصیت منفی بازی فکر کنند و این شخصیت منفی برای آنها تبدیل به یک شخص غیر قابل جایگزین گردد. المان های مختلفی در راه جاودانه شدن شخصیت های منفی نزد بازیبازان و … دخیل هستند از شکل و تیپ ظاهری گرفته تا قدرت، اعتقاد به ارمان های خویش و بسیاری موارد دیگر که هر کدام اگر در درجات بالایی از جذابیت قرار داشته باشند سبب می گردند تا گام بزرگی در مسیر قدرتمندتر شدن هر چه بیشتر آنتاگونیست بازی برداشته شود. همانطور که قطعا تاکنون متوجه شده اید در این مطلب قرار است تا بازه شخصیت های حاضر در داستان های بازی های مختلف را کوچکتر کنیم و تنها به یک گروه از شخصیت ها شامل پروتاگونیست ها یا آنتاگونیست ها بپردازیم. از آن جا که همان طور که ذکر شد در اغلب موارد به شخصیت مثبت بازی ها پرداخته شده و می شود، ما این بار می خواهیم بر خلاف عرف رایج عمل کرده و نگاه دقیق تری به شخصیت های منفی یا همان آنتاگونیست های داستان در بازی های رایانه ای بیاندازیم. حالا از چه منظری قصد داریم تا آن ها را بررسی کنیم؟

گاهی شخصیت های منفی خیلی باحال تر از شخصیت های مثبت و قهرمانان هستند… البته گاهی
همانطور که دکر شد در این مقاله قصد داریم تا به تعدادی چند از برترین، قدرتمندترین و محبوب ترین شخصیت های منفی در بازی ها که با شخصیت پردازی عالی خود کاری کرده اند که بازیبازان در عین تنفر از آنها عاشقشان نیز باشند و شاید حتی در مواقعی و در بازی های مثل فارکرای 3، این آنتاگونیست ها را بسیار بیشتر از پروتاگونیست بازی دوست دارند. خلق چنین شخصیت های منفی کار آسانی نیست و هر سازنده ای نمی تواند از پس ساخت و طراحی و خلق چنین آنتاگونیست هایی بر اید و بایستی تا شخصیت به بهترین شکل و با بیشترین جزییات از لحاظ رفتاری پردازش شود تا تبدیل به شخصیتی شود که برای ما باورپذیر است و پیچیدگی های یک انسان واقعی را دارد، مخصوصا زمانی که این شخصیت قرار است تا انتاگونیست داستان بازی باشد و تاثیر او در داستان بازی هیچ چیزی کمتر از شخصیت مثبت بازی نداشته باشد. بیشتر از این سرتان را درد نمیآورم و از شما دعوت میکنم تا در ادامه با بنده و گیمفا همراه شوید تا تعدادی از قدرتمندترین و محبوب ترین شخصیت های منفی در بازی های رایانه ای را مرور و خاطراتی را زنده کنیم. آنتاگونیست هایی که تا همیشه در یاد ما خواهند ماند و حس عشق و تنفر را توأمان برای ما به همراه آورده اند. لازم به ذکر است که این مقاله و شخصیت ها و رتبه بندی آن ها کاملا بر اساس نظر شخصی نویسنده صورت گرفته است و بر اساس بازی هایی که نوبیسنده مطلب تجربه کرده است در این مطلب جای گرفته اند. بدیهی است که بازی ها و شخصیت های منفی وجود دارند که می توانند در این لیست قرار داشته باشند اما به دلیل عدم آشنایی نویسنده با آن ها و تجربه نکرده آن عناوین در این لیست قرار نگرفته اند. در حقیقت هیچ معیاری برای غلط یا درست بودن قطعی این لیست وجود ندارد و همانطور که هر یک از شما شاید یک لیست مخصوص به خودتان را در ذهن دارید، این مطلب نیز لیست محبوب ترین شخصیت های منفی از دیدگاه نویسنده است و می توان به عنوان یک سرگرمی و برای بیشتر آشنا شدن با نظرات یکدیگر به آن نگاه شود.
30- King Bohan
سری بازی: Heavenly Sword

یک پادشاه خبیث.. برده شیطان
عنوان Heavenly Sword یک بازی هک اند اسلش فوق العاده بود که شما را کاملا شبفته خود می کرد. این عنوان (که مدتی قبل نقد و بررسی این بازی را خدمت شما عزیزان تقدیم کردیم) در سال 2007 توسط تیم خوشنام Ninja Theory و به کارگردانی اندی سرکیس ساخته شد، به طور انحصاری برای کنسول پلی استیشن 3 منتشر گردید و موفق شد تا بازخوردهای خوبی را نیز به دست آورد. همان گونه که قبل نیز خدمت شما عزیزان عرض کرده ام، داستان بازی حول محور دختری به نام ناریکو میچرخد و دغدغهها و سختیهایی که وی برای حفظ میراثی ارزشمند به نام “شمشیر بهشتی” برای جلوگیری از افتادن آن به دست پادشاهی شیطان صفت متحمل میشود را دنبال میکند و شما نیز باید در این مسیر او را یاری کنید. ناریکو دختری بسیار قدرتمند، با اراده و مهربان است که مسئولیت بسیار سنگینی را بر دوش خود میبیند ولی ذرهای نیز پا پس نمیکشد و تا پای جان برای انجام صحیح این مسئولیت و ماموریت تلاش میکند و میجنگد. در لحظاتی از بازی نیز شما کنترل دختری که مانند خواهر کوچک ناریکو است به نام kai را بر عهده میگیرید که تنوع خوبی به بازی می بخشد. در اصل داستان این بازی حول کشمکش قهرمان و ضد قهرمان اصلی بازی یعنی ناریکو و پادشاهی ظالم می گردد که یکی سعی در حفظ شمشیر بهشتی و دیگری سعی در تصرف آن دارد و اتفاقات زیادی در این راه رقم می خورد که بازی را برای شما بسیار جذاب می کند و بستری مناسب برای مبارزات زیبا و لذتبخش بازی را فراهم می نماید.

اندی سرکیس در نقش این شخصیت واقعا هنرنمایی کرده است
بدون شک یکی از عوامل اصلی موفقیت و زیبایی بازی Heavenly Sword، برخی از شخصیت های آن بودند که بار سنگینی را در داستان بازی به دوش می کشیدند. “شخصیتپردازیهای بازی به خصوص در مورد چند شخصیت اصلی آن فوقالعاده است و این شخصیتپردازی عالی سبب هر چه بیشتر جذاب شدن داستان نیز شده است. آنتاگونیست و نقش منفی اصلی این عنوان پادشاهی است که کاملا روح خود را به شیطان تقدیم کرده و قصد دارد تا با هر روشی و متوسل شدن به هر نوع ظلمی، شمشیر بهشتی را از دست قهرمان اصلی بازی که ناریکو نام دارد برباید. این پادشاه شیطان صفت که وی را در بازی با نام King Bohan می شناسیم بدون هیچ شک و شبهه ای بهترین و جذابترین شخصیت بازی است. ایفای نقش در موشن کپچر و صداگذاری وی را اندی سرکیس (که در بازی Enslaved نیز در نقش شخصیت اصلی بازی یعنی مانکی ایفا کرده است) بر عهده داشته است و به بهترین شکل ککگن نیز از پس انجام این کار بر آمده است. شخصیتپردازی و صداگذاری بینقص وی سبب شده است تا در بازی از ته دل از King Bohan متنفر شوید و آرزوی کشتن او را داشته باشید. پادشاهی بیرحم، دیوانه و جانی که همواره از طنز و مسخره بازی در صحبتهای خود استفاده میکند و برای به دست آوردن شمشیر بهشتی از هیچ قتل و کشتاری فروگذار نمیکند.” King Bohan آنتاگونیستی است که کسانی که عنوان Heavenly Sword را تجربه کرده اند همیشه وی را به خاطر خواهند داشت و با آمدن نام این بازی، بلافاصله به یاد وی می افتند.
29- Dr. Eggman
سری بازی: Sonic the Hedgehog

دکتر گرد تخم مرغی بد ذات!
بدون شک بازیبازان قدیمی تر همگی خاطرات زیادی با عناوین Sonic the Hedgehog دارند و قطعا نیز شخصیتی بدذات به نام Doctor Ivo “Eggman” Robotnik یا همان دکتر اگمن را خوب می شناسند. شخصیتی که آنتاگونیست اصلی این سری عناوین و دشمن قسم خورده خارپشت ابی پوش و محبوب ما یعنی سونیک و یارانش محسوب می شود و به عنوان یکی از شخصیت های برتر بین عناوین خلق شده توسط سگا قرار دارد. وی یک دانشمند دیوانه است که قصد نابودی دنیا را در سر دارد تا امپراطوری اگمن را ایجاد کند و بر کل دنیا حکومت کند. دکتر اگمن در طول عناوین مختل سونیک از لحاظ ظاهری هم تغییرات زیادی را به خود دیده است و گاهی یک شخصیت کاملا گرد مثل تخم مرغ و گاهی با لباس قرمز و مشکی و عینک افتابی و …. این شخصیت توسط Naoto Ohshima خلق شده است و جزو شخصیت های منفی شناخته شده در دنیای بازی های رایانه ای می باشد. به طور کلی تمام طراحی های ظاهری دکتر اگمن در نسخه های مختلف همواره حالتی طنز و خنده دار نیز داشته اند که گاهی شکست های وی از سونیک را بسیار جذاب تر می کند و تماشای قیافه او با آن شکم گنده و سیبیل های عجیبش بسیار شیرین و لذتبخش است.

همواره نقش های این شخصیت توسط سونیک و دوستانش به فنا رفته است
اگر آنتاگونیست جذابی مثل دکتر اگمن وجود نداشت قطعا سونیک دیگر انگیزه ای برای نقش افرینی در عناوین مختلف این سری با هدف نجات دنیا نداشت و این همه خاطره برای ما رقم نمی خورد. همیشه اینگونه است که یک شخصیت مثبت یا پروتاگونیست جذاب در بازی یا فیلم، نیاز به یک شخصیت منفی یا آنتاگونیست بسیار قدرتمند در همان حد از جذابیت دارد تا بتواند داستان را بالا نگاه دارد و آن را برای بازیباز یا بیننده جذاب تر کند. شخصیت های منفی که بتوانند نزد مخاطبین حتی از لحاظ منفی محبوب شوند و وجودشان را به اندازه شخصیت اصلی بازی لازم بدانند. دکتر اگمن از همین دسته شخصیت های منفی است که همواره کار شکنی های وی برای سونیک جهت نابودی دنیا و البته شکست خوردن های او را به خاطر داریم و او را به عنوان یکی از انتاگونست های محبوب در بازی های رایانه ای به یاد خواهیم داشت. مدت هاست که سری عناوین سونیک مانند خیلی دیگر از فرنچایزهای محبوب قدیمی از روزهای اوج خود فاصله بسیاری گرفته است و دیگر شاهد آن جذابیت همیشگی نبوده ایم، نه در خارپشت آبی محبوب و نه در دشمنان وی به رهبری دکتر تخم مرغی. قطعا عرضه شدن یک بازی زیبا در این سری که بتواند دوباره یاد و خاطره ما را از سونیک و دکتر اگمن و .. زنده نماید، جاب خوشحالی بسیار زیادی خواهد داشت و بار دیگر می توانیم شاهد باشیم که سونیک تمام نقش های شیطانی دکتر خیکی سیبیلو را نقش بر آب می کند!
28- Doctor Neo Cortex
سری بازی: Crash Bandicoot

اصلا قیافه این کورتکس روی مغز است!
ناتی داگ همیشه شخصیت های جذابی را خلق کرده و می کند. چه شخصیت های یک داستان درام و غم انگیز باشند، چه شخصیتی شوخ و طبع و دوست داشتنی و بذله گو و چه شخصیت های یک بازی با حالتی کاملا طنز. سری عناوین Crash Bandicoot یکی از محبوب ترین و به یادماندنی ترین عناوین در نسل پنجم و بر روی کنسول پلی استیشن 1 بودند و قطعا تا همیشه در یاد علاقمندان خواهند ماند. علاوه بر گیم پلی فوق العاده این سری عناوین که برگ برنده اصلی آن محسوب می شدند شخصیت های جذاب و بامزه ای نیز در بازی وجود داشتند که به زیباتر شدن هر چه بیشتر آن کمک میکردند. طراحی شخصیت ها و حال و هوای بازی کاملا کمدی داشت و در راس این موارد، خود شخصیت اصلی بازی یعنی کرش قرار داشت که دنیایی از طنز بود برای خودش و حتی نگاه کردن به ظاهرش و راه رفتن او هم خنده دار و جذاب بود. همچنین آنتاگونیست اصلی بازی نیز با وجود این که بسیار بدذات و پلید بود ولی باز هم بسیار خنده دار و طنز آمیز طراحی شده بود و حتی قیافه او و کله گنده اش با زاویه های تیز کاملا شما را به خنده وا میداشتند! وی از این نظر کاملا با دکتر اگمن سری سونیک که در شماره قبلی از او یاد کردیم، شباهت دارد و هر دو ظاهری بسیار خنده دار ولی ذاتی شیطانی دارند و قیافه ان ها موقع شکست خوردن خیلی خنده دار تز از قبل نیز می شود مخصوصا وقتی صدای آن ها نیز بسیار مسخره و روی اعصاب باشد!

البته شاید من هم جای کورتکس بودم از دست این دیوانه عاصی می شدم!
این شخصیت منفی اصلی سری عناوین کرش Doctor Neo Cortex نام داشت. وی همواره بدترین نقش ها و برنامه ها و تله ها را برای کرش تدارک میدید تا او را از بین ببرد اما با چابکی و گاهی شانس کرش تمام آن ها نقش بر آب میشد و وی عصبانی تر و بیچاره تر از قبل می شد. وی نیز مانند شخصیت قبلی این مطلب یک دانشمند کاملا دیوانه است و میخواهد بر تمام دنیا تسلط یابد در انتقام این که وی را نادیده گرفته است. وی قصد دارد تا با ایجاد تغییرات ژنتیکی و جهش یافته کردن حیوانات ان ها را به سربازهای خود تبدیل کند و در نهایت Crash Bandicoot شخصیت محبوب و اصلی این سری را خلق می کند که همین شخصیت بلای جانش می شود. Cortex وی را بی مصرف تشخیص می دهد و او را از ارتش خود بیرون می اندازد و از قصر بیرون می کند ونمی داند که چه بدبختی برای او در اینده ایجاد خواهد کرد. مداخله های تمام نشدنی کرش در کار و بار کورتکس همواره نقشه های او را از کار می اندازد و واکنش های وی بعد از این شکست ها بسیار جالب است و خنده را بر لب های ما می نشاند. بی شک Doctor Neo Cortex یکی از شخصیت های به یاد ماندنی و محبوب منفی بین بازیبازان است و تاریخ بازی های رایانه ای همواره وی را به یاد خواهد داشت. خوشبختانه با اعلام سونی در نمایشگاه E3 2016 مشخص شد که به زودی خواهیم توانست در نسل هشتم مجددا با این دکتر دیوانه و البته محبوب وهمچنین کرش دوست داشتنی دیدار کنیم و شاهد بازسازی نسخه های قبلی بازی در نسل هشتم باشیم که این بسیار خاطره انگیز و لذتبخش خواهد بود.
27- Origami Killer
بازی: Heavy Rain

یکی از غمگین ترین بازی های تمام دوران…
Heavy Rain یک شاهکار بی نظیر و یک موفقیت کامل از نظر هنری و تجاری بود. چندین جایزه برترین بازی سال از منابع مختلف و فروش بیش از 3 میلیون نسخه در نسل هفت از این بازی یک انحصاری بی نظیر و قدرتمند برای سونی و پلی استیشن ساختند. نقطه عطف و تکیه گاه و در واقع همه چیز بازی داستان بی نظیر آن است. داستانی که مانند تمامی عناوین استاد دیوید کیج بسیار زیبا و با جذاب نگارش شده است و البته باید گفت که بین تمام بازی های این سازنده بزرگ، Heavy Rain برترین و زیباترین داستان را داراست.از انجایی که نسخه نسل هشتمی و بازسازی شده این بازی به همراه دیگر عنوان فوق العاده دیوید کیج یعنی Beyond: Two Souls به صورت یک کالکشن برای پلی استیشن 4 منتشر شده است و ممکن است کسانی بخواهند آن را تجربه کنند در این مطلب چیزی از داستان بازی نمی گوییم تا لذت آن برایتان حفظ شود. فقط یک چیز را می گویم. داستان بازی یک شاهکار بی نهایت جذاب و تراژیک است که عشق و غم و درام و اکشن و … را کاملا در خود دارد و روند روایت را طوری پیش می برد تا در نهایت عواقب انتخاب های خود در بازی را مشاهده کنید و بهای برخی از آن ها را سنگین تر و برخی را کمتر، بپردازید. شخصیت پردازی همیشه نقش بسیار مهمی را در عناوین دیوید کیج داشته است و در واقع شخصیت پردازی های عمیق و خلق شخصیت هایی محکم و قدرتمند، همواره باعث شده اند تا عناوین این سازنده داستان فوق العاده ای را داشته باشند و این داستان زیبا به زیبایی هر چه تمام تر بر روی دوش این شخصیت ها قرار می گیرد و روند قصه گویی و روایت بازی را شکل می دهد. شخصیت ها داستان را شکل می دهند و داستان شخصیت ها را می سازد و به ان ها پر و بال می دهد.

چقدر این بازی حرف داشت…
محوریت داستان بازی هوی رین و شخصیت های آن بر موضوع قتل های سریالی یک قاتل دیوانه که به قاتل اریگامی شهرت دارد بنا شده است و داستان شخصیت هایی را که به نوعی با این قاتل درگیر می شوند را بیان می کند. توضیح بیشتر در مورد داستان بازی و شخصیت های آن بدون این که بخواهم داستان را برای شما اسپویل کنم کار بسیار سختی است. بازی از همان ابتدا و در صحنه های اول تا لحظات آخر خود، شما را میخکوب و تشنه فهمیدن ادامه داستان نگاه می دارد و هر گز نمی توانید اتفاقاتی را که در ادامه رخ خواهد داد حدس بزنید. شما در نقش چند شخصیت مختلف در بازی ایفای نقش خواهید کرد که هر کدام به نوعی درگیر ماجرای قتل ها هستند و داستان هر یک را پیش می برید که این داستان ها گاها با هم در نقاطی تلاقی می یابند. شخصیت های بازی شامل Ethan Mars که به نوعی نقش اصلی بازی است، Scott Shelby که یک کارآگاه خصوصی است و در مورد پرونده تحقیق می کند، Norman Jayden که یک مامور اف بی آی است و از واشنگتن برای بررسی پرونده قتل ها فرستاده شده است و Madison Paige که یک شخصیت زن فوتوژورنالیست است و به نحوی با این پرونده قتل های اریگامی ارتباط می یابد، می باشند. شما زا دید تک تک این شخصیت ها در مقاطعی بازی را دنبال خواهید کرد و هر چه که می گدرد بیشتر به سوالات شما پاسخ داده می شود و موارد بیشتری را کشف می کنید. بدون شک کسانی که این عنوان را انجام داده اند هیچ گاه سکانس هایی مانند گم شدن فرزند اتان در فروشگاه یا صحنه کودکی قاتل اریگامی و ماجرای دردناک و عم انگیز وی و برادرش را فراموش نخواهند کرد و تا همیشه از سازندگان ان به نیکی یاد خواهند کرد. قاتل اریگامی شخصیتی است که شما تمام هم و غم و هدفتان در بازی این است که وی را پیدا کنید و در واقع بدون قاتل اریگامی عنوانی به اسم Heavy Rain وجود نداشت. شما به خاطر کارهایی که از می بینید از وی متنفر هستید اما همانقدر هم وی در نفرت انگیز بودن محبوب است زیرا که وجود داستانی شاهکار، مدیون حضور اوست و تا آخر بازی در جستجوی یافتن هویت وی هستید و نمیدانید بازی چه خوابی برای شما دیده است…
26- Sarah Kerrigan
سری بازی: Starcraft
